آنتوان چخوف و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید
در این بخش از زندگینامه نویسندگان آشنا می شویم با آنتوان چخوف با ما همراه باشید.
امروز می خواهیم، مقاله چخوف و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید از سلسله آموزش هایآموزش نویسندگی را مورد بررسی قرار دهیم
تاریخ نویسندگی، فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشته است.
از پس هر فراز این قله و در پشت هر فرود این دره، نامهایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامهی نویسندگی در سرتاسر جهان را رقم زندهاند.
مطالعهی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها، نمایی هرچند کوتاه و گذرا، اما عمیق و قابل تأمل به ما هدیه میکند.
در دل هر یک از کلمات آنان، گنجینهای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان، رازهایی برای نویسندگان.
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه وزندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیشازپیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشهای چند پی توشهی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی آنتوان چخوف”، نویسندهی روسی و از سرشناسان حوزهی ادبیات را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
ویژگی نمایشنامه های چخوف
چخوف با نگاهی عمیق که به جامعه خود دارد بدون اینکه بخواهد در آثار خود از کلام کمک بگیرد روی حقیقت جامعه خود متمرکز می شود به همین خاطر او در آثار خود می تواند به راحتی حقیقت را آشکار و هویدا کند. او طوری نمایشنامه های خود را نوشته است که مخاطب خود را مجبور می کند خودش حقیقت را کشف کند .
با این حساب نمایشنامه ها و آثار آنتوان چخوف او هیاهو و شلوغ بازی های سایرین را ندارد، برعکس مسیری را دنبال می کند که مخاطب بتواند به راحتی با آن همذات پنداری کند. این اتفاق زمانی می افتد که مخاطب مجبور است روی نمایش نامه و خط سیر آن تمرکز کند تا بفهمد ماجرا از چه قرار است.
وقتی به کارکترها در آثار آنتوان چخوف نگاه می کنیم در می یابیم که آن ها به مسائل زندگی خود نمی پردازند بلکه فقط مشغول حرف زدن با یک دیگر هستند با این وجود احساسات جمعی بین آن ها وجود ندارد بلکه هر فردی احساس مشخصی دارد که این موضوع از واقعیت بسیار دور است.
درآثار آنتوان چخوف مشهود است که افراد وقتی به هم دیگر می رسند و مشکلی باهم دارند از سر بی حوصلگی و اجبار همدیگر را می بخشند و در نهایت این تضادها با واقعیت را به نمایش می کشد. او در آثار خود نشان می دهد با اینکه افراد باالاجبار هم دیگر را می بخنشد اما باز هم به ارتباطات خود ادامه و به روابط اشتباه خود ادامه می دهند و یا حتی در رابطه اشتباه می مانند.
نکته دیگری که در آثار آنتوان چخوف مشخص است این است که به ما نشان می دهد هرفردی که غمی دارد به صورت کاملا شخصی است با این وجود این غم و غصه باعث می شود حس همدردی و ترحم در انسان ها نسبت به شخصیت ها برانگیخته شود .حال او توانسته در آثار خود واقع گرایی و روانشناسی را به گونه ای تلفیق کند که این دو با هم کار کنند و تاثیری دو چندان بر افراد داشته باشد.
آنتوان چخوف بیشتر بهخاطر نمایشنامههایش به شهرت جهانی رسیده است؛ اما داستانهایی که پس از سال ۱۸۸۸ میلادی نوشت هم موردتوجه افراد بسیاری قرار گرفت. او در این سالها روی کیفیت داستانهای کوتاه خود تمرکز میکرد و کمیت داستانها فدای کیفیت شده بود!
زندگی نامه آنتوان چخوف
آنتوان چخوف (Anton Chekhov) در ۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ در تاگانروگ (شهری در شمال قفقاز و جنوب روسیه) در ساحل آزوف متولد شد.
پدربزرگ پدری وی در ملک کنت چرتکف مالک استان وارنشسکایا، سرف بود و از این طریق آزادی و استقلال بسیاری برای خود و خانوادهاش فراهم کرد.
پدرش نیز خواربارفروش و مردی بسیار متعصب، مذهبی و خشن بود که همیشه فرزندانش از تنبیه بدنی وی درخطر بودند.
. او آنتوان را مجبور کرد تا در مغازهاش کار کند و وی بههیچوجه حق اعتراض نداشت.
او روزهای یکشنبه پنج پسر خود را مجبور میکرد در کلیسا حاضرشده و در گروه سرودی که خود تشکیل داده بود بخوانند و اگر آنها کمی اعتراض میکردند با چوب تنبیه میشدند.
مادر آنتوان چخوف برخلاف پدرش، زنی بسیار مهربان بود؛ اما بااینوجود دوران کودکی دردناک وی همچنان ادامه داشت و تجربههای دردناک آنتوان بعدها در داستانهایش به تصویر کشیده شد.
پدر آنتوان عاشق و شیفتهی موسیقی بود و همین علاقه باعث ورشکستگی وی شد؛ او برای فرار از دست طلبکاران همراه خانواده به مسکو سفر کرد اما چخوف برای به اتمام رساندن تحصیلات دبیرستان همراه آنان نرفت.
او در این سالها بسیار به تماشای تئاتر میرفت و نمایشنامههای بیپدری و کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود را نوشت.
وی در همان زمانها مجلهای دستنویس و غیررسمی منتشر کرد که با همکاری برادرانش به مسکو نیز برده شد.
آنتوان بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی در سال ۱۸۷۹ راهی مسکو شد و تحصیل در رشته پزشکی در دانشگاه مسکو را آغاز کرد.
و در سال ۱۸۸۴ از دانشگاه فارغالتحصیل شد. او از سالها قبل، از طریق نویسندگی و سپس طبابت، هزینههای زندگی مادر و فرزندان کوچک دیگر را تأمین میکرد.
پدر وی مشغول به کار بود؛ اما حقوق او کفاف زندگی را نمیداد. مشغلههای کاری و اجتماعی آنتوان در این سالها به اوج خود رسیده بود. چخوف شغل محبوب نویسندگی را از طریق نوشتن حکایتهایی در مجلات طنز آغاز کرد.
سال ۱۸۸۰ را میتوان آغاز نویسندگی او دانست چراکه نخستین مطلب او منتشر گردید.
وی علاوه بر آموختن دانش پزشکی در دانشگاه با نامهای مستعار همانند: آنتوشا چخونته، آدم کبد گندیده، برادر برادرم، روور و اولیس… نوشتن داستان و طنز را ادامه داد و با درآمدی که از این راه کسب میکرد هزینههای زندگی خانوادهاش را تأمین مینمود.
آنتوان در سن ۲۰ سالگی از طریق مجموعه نشریات سنت پترزبورگ به پیشرفت ادبی چشمگیری دست پیدا کرد.
وی در ۱۸۸۴ فارغالتحصیل شد و در شهری نزدیک مسکو مشغول طبابت بود.
در همان سال او نخستین مجموعه داستان خود را بانام قصههای ملپامن چاپ کرد.
. تعداد مقالات و داستانهای کوتاه او در این سالها بیش از صد مقاله بود؛ اما همانطور که گفته شد، آنتوان کمکم به سمت کیفیت پیش رفت و کمیت را فدای آن کرد. بهطوریکه در سال ۱۸۸۸ تنها ۱۰ داستان کوتاه از او منتشر شد؛ اما داستانهایی باکیفیت و عمیق.
بهتر است بدانید که آثار چخوف کاملاً غیرسیاسی بوده و این موضوع باعث انتقاد بسیاری از افراد منتقد شده بود. این انتقادها بهمرورزمان باعث ایجاد عصبانیت شدیدی در آنتوان شد و به همین دلیل وی در سال ۱۸۹۰، تصمیم گرفت که به یک جزیره دورافتاده به نام ساخالین مهاجرت کند.
آنتوان چخوف تصمیم داشت که بهتنهایی در این منطقه کوچک زندگی کند تا از شر آزارهای زندگی در یک محیط شهری در امان بماند. او برای رفتن به این جزیره، مسیر سخت و طولانی را پشت سر گذاشت و پس از زندگی در آنجا، گزیده تحقیقات خود را بهعنوان پایاننامه تحقیقاتی منتشر کرد.
در ۲۴ سالگی خلطهای خونی که نشاندهندهی بیماری سل بود را مشاهده کرد.
چیزی که در هر اثر چخوف مشخص است بسیار حرفهای داستاننویسی و نمایشنامهنویسی را ادامه داد و آثار فراوانی از خود به جا گذاشت مانند: مجموعه داستانهای گلباقالی، تدفین، دشمن، گرگومیش و… همچنین قرار بود نمایشنامهای از وی به نام در جادهی بزرگ روی صحنه برود که سانسور از آن اجرا جلوگیری نمود اما نمایشنامهای بانام ایوانف از او بر صحنه رفت که متأسفانه با استقبال مردم روبهرو نشد.
بیماری وی روزبهروز وخیمتر شده و در ژوئیه ۱۹۰۴ درگذشت.
اولگا در خاطرات خویش نوشته است: (ساعت ۱۱ شب، درحالیکه حال آنتوان بدتر و بدتر میشود، دکتر با سرهنگی به او کافور تزریق کرده و دستور شامپاین میدهد.
چخوف بامزه مزه کردن با لبخندی میگوید ” دیرزمانی است که شامپاین ننوشیدهام ” و پس از خوردن یک گیلاس به سمت چپ دراز کشیده و دیگر نفس نمیکشد.)
در تشیع جنازهی او علاوه بر مردم، روشنفکران و نویسندگان زیادی ازجمله ماکسیم گورکی که بعدها مراسم او را دقیق توصیف میکند، حضور داشتهاند.
آثار آنتوان چخوف
آنتوان چخوف، نویسندهی صاحب سبکی بود و از او آثار زیادی بهجامانده است و نمیتوان از داستانهای کوتاه و نمایشنامههای وی بهراحتی گذشت.
از میان این آثار، نمایشنامههای او همچنان در همهی دنیا تدریس شده و او بهعنوان یکی از بزرگترین نمایشنامه نویسان تاریخ شناخته میشود.
فهرست زیر بخشی از آثار بیشتر شناختهشدهی او است.
چند داستان کوتاه
- ۱۸۸۳ – از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
- ۱۸۸۴ – بوقلمون صفت
- ۱۸۸۹ – بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
داستان بلند
- داستان ملالانگیز
نمایشنامهها
- ایوانف
- خرس
- عروسی
- مرغ دریایی
- سه خواهر
- باغ آلبالو
- دایی وانیا
- در جاده بزرگ
- عمو وانیابهتر است بدانید که نمایشنامههای عمو وانیا، مرغ دریایی، سه خواهر و باغ آلبالو در سرتاسر جهان و حتی ایران هرچند وقت یکبار اجرا میشوند و طرفداران زیادی را به خود جذب کردهاند. محور اصلی نوشتههای چخوف بررسی سرخوردگی و شکستهای مختلف در مسیر زندگی است.
مروی بر آثار و اندیشه ها آنتوان چخوف
چخوف را از بزرگترین نمایشنامه نویسان تاریخ ادبیات و نویسندگی دانستهاند.
او یکی از معدود تأثیرگذاران ادبیات داستانی ازجمله داستان کوتاه است.
نویسندگی او بیش از هر چیزی موردبحث در محافل دانشگاهی در سراسر دنیا است.
سبک نوشتههای او و درونمایهی نوشتههای او همگی بیپیرایه و آراسته میباشند.
وی در آثار خود سبک طبیعتگرایانهاش را با نگاهی فلسفی و انساندوستانه ترکیب کرد.
در باب سبک نوشتاری او آنچه بیش از همهی عناصر نوشتههای او به چشم میآید، سادگی است.
او بسیار بیپیرایه و بی پیرنگ داستان مینوشت.
سادهنویسی وی، به ارتباط بیشتر خواننده با آثار منحصر به فردش کمک کرده است. خوانندههای آثار آنتوان و بینندگان نمایشنامههای او احتمالاً اشکهایشان سرازیر خواهد شد و با آثار آنتوان ارتباط عمیقی برقرار میکنند.
داستانهای او عمدتاً ساده بودند و روایت خطی آنها بسیار قابلدرک بود اما این امر هیچچیز از ارزش والای داستانهای او کم نکرد، چراکه او هرچند که داستانی ساده و بی پیرنگ مینوشت اما هیچگاه دست خود را در ایجاد محتوای این داستان برای مخاطب رو نمیکرد.
او خالق پایانهای شگفت انگیز است.
او هیچگاه سادگی داستان را فدای اتفاقات داستان نمیکند. محتوای داستان او همیشه بسیار کوتاه و درعینحال شگفتانگیز اتفاق میافتد.
او مجال آن را نمیدهد که نویسنده به درون نوشتههای کنکاش کند.
او خود میداند که چگونه با بازی با کلمات و ایجاد ایجاز و سادگی و مختصر گویی نویسنده را چگونه به دنبال خود بکشاند و درنهایت نویسنده را در یک بنبست فکری گیر انداخته و شگفتی آثارش را نمایان میکند. او بسیار از نمادهها استفاده میکند.
یکی از نقدهایی که منتقدین به داستانهای او میکنند درگیری و کشمکش بسیار او باشخصیت قهرمانی است که عمدتاً از دل طبیعت الهام گرفتهاند.
البته این نقد تا حدودی به آثار نمایشی چخوف و داستانهای کوتاه او بیانصافی است.
او در کال جذابیت و در کمال هوش و بسیار خلاقانه این اتفاقات را رقم میزند و هیچگاه در دام محتوا زدگی نمیافتد.
ازاینرو میتوان سیر کلی داستانها و نمایشهای چخوف را اینگونه بیان کرد که حرکت در مسیر داستانی او ابتدا به امر یک مقدمه و یا تونل ورودی دارد و سپس در یک جادهی صاف حرکت کرده و ناگهان مقصد موردنظر با آنچه در ذهن مخاطب است، از زمین تا آسمان تفاوت میکند.
این یکی از برجست ترین کارهایی است که چخوف در ادبیات آن را مرسوم کرد.
اما از درونمایه و محتوای آثار او باید چنین برداشت کرد که چخوف آدمی بسیار اهل تأمل بوده است.
او در مناسبات انسانی و رفتارهای انسانی و همچنین زندگی فردی هر انسان بسیار تأمل و درنگ میکرده است.
یکی از مفاهیمی که در عمده کارهای او از آن یاد میشود، بحث ” عدم درک انسانی” است. او معتقد است بسیار انسانها در کرهی زمین هستند که باوجود خویشاوندی و نسبتهای فامیلی گوناگون، حرف یکدیگر را نمیفهمند.
چخوف از این غم بسیار رنج میبرد. او معتقد بود آدمها بسیار باید به یکدیگر گوش فرا دهند و احوالات هم را درک کنند.
دیگر مسئلهای که بارها در آثار او به آن اشارهشده است، اشاره به فرصتهای زندگی و ارزش وقت است.
“انسانها بر اساس فرصتهای ازدسترفته زندگیشان، قضاوت میشوند.”.
این جمله منسوب به چخوف که حقیقت نوشتههای او را مشخص میکند، در باب موضوعی است که اثر آنتوان چخوف را درگیر خودکرده است.
چخوف به فرصت های زندگی اعم از جوانی بسیار اهمیت می داد.ویژگی ای که چخوف در آثار خود بسیار به آن احترام قائل بود ، درک روانشناختی شخصیت ها و تاثیر گذاری در مخاطب بود.
و این امر باعث می شد که مخاطب با خوانش آثار او در دریای عمیق تجربیات شخصی چخوف غرق شود.
از دیگر مسائلی که بسیار چخوف را آزار می داد و بدون استثنا هر نویسنده ی روشن فکری نیز از آن رنج میبرد ، اختلاف های طبقاتی ، تبعیض های جنسی و فقر و ظلم بود.
او بارها به این امر اشاره کرده است که اگر جامعه ای را فقر فرا بگیرد ، اخلاق در آن جامعه رو به زوال میرود و فحشا و فساد سراسر آن جامعه را فرا می گیرد.
در واقع یکی از برتری های چخوف نسبت به هم عصران خود این بود که در دل جامعه زندگی می کرد و جامعه را از روی خیالات و از میان سطور روزنامه ها نمی سنجید.
این امر را می توان به راحتی در دل نمایشنامه های او درک کرد.او بسیار بسیار واقع گرا ( حتی در مواردی افراطی) بود.
او تمام زندگی وزندگی تمام اقشار جامعه را آنطور که بود، به نمایش میکشید.
در باب نمایشهای چخوف گفتهاند که مخاطبان آن از کودکان تا پیرزنان بودهاند.
چخوف با نوشتن نمایشنامهی “باغ آلبالو” بر سر زبانها افتاد و دراینباره منتقدان بسیاری این نمایش را یکی از بهترین نمایشنامههای تاریخ نمایشنامهنویسی دنیا میدانند.
او همچنین در تمامی نمایشنامههای خود دروازهی گفتگو و باب ارتباط با مردم را بیش از سایر نمایشنامه نویسان بازگداشته است و این خود دلیل برتری او و همچنین اقبال مردم به تماشا و خوانش اثر چخوف بوده است.
در ذیل بخشی از نمایشنامه ی باغ آلبالو به قلم چخوف را می خوانیم:
“…. اکثریت عظیمی از تحصیلکرده هایی که من میشناسم، به دنبال هیچچیز نیستند، هیچ کاری نمیکنند و تازه از انجام هر کاری هم ناتوانند.
آنها خود را طبقه روشنفکر مینامند اما با پیشخدمتها با بی ادبی حرف میزنند.
با دهقانان مثل حیوان رفتار میکنند، هیچچیز یاد نمیگیرند، هیچچیز را جدی مطالعه نمیکنند.
مطلقاً هیچ کاری نمیکنند، فقط درباره علم حرف میزنند. اما از هنر یا کم میدانند یا هیچ نمیدانند. همهشان جدی هستند، چهرههای موقری دارند، درباره مسائل مهم بحث میکنند و نظریه میپراکنند.
اما در همین زمان اکثریت عظیم ما – نود و نه درصد- مثل وحشیها زندگی میکنیم و عادیترین کارمان این است که فحش میدهیم و توی سروکله همدیگر میزنیم، واضح است که هدف صحبتهای زیرکانه ما تنها جلبتوجه خودمان و دیگران است…”
کلام پایانی
آنتوان چخوف که در سال ۱۸۶۰ میلادی در روسیه متولد شد، بهعنوان یک نویسنده طبیعتگرا و انساندوست شناخته میشود. نمایشنامهها و داستانهای کوتاه او در سراسر جهان شناختهشده است و نام وی بر روی آثار، خودنمایی میکند. او باوجوداینکه در مسیر زندگی با سختیها و انتقادهای زیادی مواجه شد؛ اما هرگز متوقف نشده و هرآنچه در زندگی رخ داده بود را بهعنوان درونمایه آثار خود به کار بست. سادهنویسی و توجه به یک زندگی واقعی، محبوبیت داستانهای چخوف را افزایش داده است.
دوست دارید نویسنده شوید ؟
میکرودوره نویسندگی خلاق
صفر تا صد نویسندگی ۱۵ساعت آموزش تخصصی در حوزه نویسندگی
نویسنده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
سلام ممنون از مقاله خوبتون بسیار عالی ساده و روان بود
درود خخدمت شما دوست گرامی خوشحالیم که توانستیم نظر شما را جلب کنیم
سلام و درود آثار آنتوان چخوف چه ویژگی ها یی دارن؟
دورد خدمت شما دوست و همراه گرامی . نمایشنامه های او به گونه ای بود که افراد باید خودشان کشف می کردند که پشت آن صحیت ها و بازی ها چه چیزی وجود دارد.