آنا آخماتووا

آنا آخماتووا
آنا آخماتووا ، نویسنده ، شاعر و هنرمند اهل روسیه به تاریخ 23 ژوئن 1889 در روسیه دیده به جهان گشود. او یکی از بزرگترین بانوان نویسنده ی روسیه و جهان ادبیات خصوصا در حوزه ی نمایشنامه نویسی و ادبیات منظوم است.
بنا بر آنچه که از زندگی او روایت شده است ، آنا در ژوئن سال 1889 در بالشوی فانتان روسیه که آن زمان جزئی از جماهیر شوروی بوده است ، در خانواده ای بسیار فرهیخته دیده به جهان گشود.
پدرش یکی از مهندسین برتر در حوزه ی مکانیک کشتی ها بود و از بازنشستگان نیروی دریایی روسیه به شمار می آمد.
آنا در یک سالگی ، بنا بر یک مهاجرت خانوادگی به سن پترزبورگ مهاجرت کرد و تا سن شانزده سالگی در این شهر زندگی کرد.
محل اقامت او روستایی بود به نام تسارسکویو سلو ، که اگر زندگی نامه ی پوشکین را در سایت خوانده باشید ، متوجه خواهید شد که این روستا همان روستایی است که پوشکین در آن اقامت گزیده بود.
از این رو آنا توانست در مجاورت پوشکین که خود شاعر بسیار برجسته و به نامی در روسیه بود گذران زندگی کند .
این تقارن و همدم بودن با پوشکین همیشه برای آنا الهام بخش بود به گونه ای که حتی این امر باعث شد که وی به سراغ نویسندگی برود و سعی کند که چون پوشکین اشعاری بسراید که الهام آن ها در دل طبیعت بوده است.
وی خود در این باب در زندگی نامه اش گفته است که :
“نخستین خاطراتم از تسارسکویه سلو اینها است: شکوهِ سبز و مرطوبِ پارکها، مرتعی که للهام مرا به آنجا میبرد، میدانِ اسبدوانی با اسبهایِ ریز و درشت و رنگارنگی که در آن میتاختند، ایستگاهِ قدیمی و چیزهایِ دیگری که بعدها ذکرشان در چکامهٔ روستایِ شاهی آمد ” .
وی در همین دوره ، یعنی دوره ی نوجوانی خود بود که به خواندن و نوشتن به طور همزمان علاقه پیدا کرد اما همان طور که خودش گفته است ، نخستین کتابی که به طور جدی مطالعه کرده ، کتابی بود به نام الفبای تالستوی که در آن خواندن و به دنبال آن بسیاری از مطالب دیگر در حوزه ی کتاب خوانی و ادبیات را آموخته است.
وی بنا بر وضعیت خانوادگی ای که داشته است و امکان یادگیری زبان خارجی در خانواده اش فراهم بوده ، تصمیم می گیرد که به زبان فرانسه روی بیاورد و این زبان را به نیکو ترین شکل ممکن بیاموزد.
خانواده ی آنا که بسیار به این گونه تربیت ها در آنا اقبال می ورزند ، از پنج سالگی او را در شرایط یادگیری و آموختن زبانی دیگر قرار دادند و او با گوش دادن به درس های آن استاد که به بچه های بزرگ تر از او درس می داد
فرانسه را آموخت و خود آنا نیز در سنی که قادر به تصمیم گیری بود ، با پرداختن به ظرافت های زبان فرانسه به نوشتن و خواندن ادبیات زبان فرانسه تسلط پیدا می کند
و این امر باعث می شود که بن مایه های طلوع یک ادیب در آنا شکل بگیرد. وی پس از هشت سالگی ، به طور ناخود آگاهی احساس به این امر داشت که تمامی کلمات در وجود او دارای یک وزن می باشند و او می تواند بصورت بسیار آهنگینی به نوشتن بپردازد .
از این رو پس از این که در مدرسه گرامر و مقدمات ادبیات را اموخت ، شروع به سرایش شعر کرد و نخستین شعر خود را در یازده سالگی به ثبت رساند.
این مسئله اما به ناگهان مخالفت شدید پدر و خانواده ی پدری آنا را به همراه داشت. هر چند که آن ها انتظار رشد دختری فرهیخته را داشتند ، اما ادبیات از نگاه آن ها نوعی بی بند و باری بود و شاعری کاری بیهوده.
از این رو آن ها آنا را تهدید به آن کردند که اگر قصد به پرداختن به ادبیات و شعر و شاعری دارد باید به کل نام خانوادگی اش را تغییر دهد و از آن زمان است که او به جای گارنگو از نام جد مادری اش یعنی آخماتووا در شعرها و کتاب هایش استفاده کرده است.
در سال 1905 اتفاقی در زندگی آنا می افتد که به شدت زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد. در واقع او شرایطی را به لحاظ عاطفی تجربه میکند که همیشه از آن گریزان بوده است. او با طلاق پدر و مادر خود مواجه می شود و این قضیه به شدت او را دچار التهابات روحی می کند.
اما او نزد مادرش می ماند و پدرش به کل آن ها را رها می کند. از این رو آن ها در سال 1907 به کییف می روند و آنجا به زندگی می پردازند.
آنا ابتدا به امر در دبیرستان فوندوکلییفسکایا تحصیلاتش را دنباله میگیرد و پس از به اتمام رساندن تحصیلات دوران دبیرستان ، با معدلی بسیار عالی به دانشگاه حقوق می رود و در رشته ی حقوق شروع به تحصیل می کند.
عمده ی فعالیت های وی در طول دوره ی تحصیل و پس از آن مربوط به حقوق زنان می شود.
آنا در همین سال های ورود به دانشگاه بود که تصمیم می گیرد برای نشریات شعر بگوید و مطلب بنویسد و ادبیات را تبدیل به بخشی از زندگی حرفه ایش کند که در این کار موفق نیز می شود و خیلی زود با نشر شعرهایش در روزنامه ها تبدیل به یک شاعر بلند مرتبه در بین اذهان عمومی می شود.
در سال 1910 ، زندگی او با یک موج عاطفی جدید روبرو شد. او زمانی که تنها بیست و یک سال داشت ، عاشق شاعری جوان به نام نیکولای گومیلف شد که او نیز یکی از برزگان عرصه ادبیات بود .
این ازدواج با فراز و نشیب های بسیار مواجه شد ، چرا که ابتدا به امر به هیچ وجه خانواده ی آنا با این ازدواج موافق نبودند و این ازدواج به نوعی یک ازدواج خلاف میل همگان بود.
اما بعد ، نتیجه ی این ازدواج نیز به صورتی ناخوشایند در آمد و گومیلف دیری نپایید که درگیر بسیاری از آشفتگی های روحی گردید و چندین بار اقدام به خودکشی کرد که هر بار به نوعی از این مخمصه نجات یافت.
اما بهر طریق آن دو تصمیم گرفتند که هر کدام راه خودشان را بپیمایند و به کارهای خودشان مشغول شوند. در همین سال ها بود که آنا تصمیم می گیرد به سن پترزبورگ برود و بر روی انجمن شعری در سن پترزبورگ تمرکز کند تا که مکتب شاعری خود یعنی آکمه ئیسم را بنیان بگذارد.
وی پس از اینکه توانست شاعران بسیاری را به درون انجمن شعر خود بکشاند و آن ها را با سبک خود آشنا کند ، شهرت بسیاری پیدا کرد و همین امر باعث شد که تقریبا تمامی نشریات آن زمان شعرهای او را خواهان باشند و به چاپ شعرهای او بپردازند.
در سال 1912 وی تصمیم می گیرد که به یک سفر اروپایی آن هم به دور ایتالیا بگیرد. در این سفر وی از شهرهای مختلف ایتالیا دیدن می کند و هر کدام از این شهرها تاثیری در او به جای می گذارند که نهایتا منجر به چاپ کتابی به نام شامگاه می شود.
وی پس از آن به قولی به نشر کتاب هایش و تعدد آن ها می افزاید و سعی می کند که کتاب های بسیاری را با مکتب بنیان نهاده ی خود به ثمر برساند. اما بعد بعد فرزند او به دنیا می آید و درست در همین نقطه و پس از به دنیا آمدن فرزندش ، همسرش آن ها را ترک می کند و به ارتش می پیوندد.
همین اتفاق باعث جدایی ان ها در سال 1918 می شود. دیری نمی پاید که او با شیلیکو دانشمند و باستان شناس ازدواج می کند و به امید یک زندگی خوب با او گذران عمر می کند. اما مسئله این جا بود که شیلیکو به عنوان یک مرد دانشمند بیشتر به یک زن نیاز داشت تا یک شاعر و همین مسئله باعث اختلافات عظیمی بین آن ها می شود و جدایی حاصل ازدواج دوم آنا می شود.
آنا در سال های جنگ جهانی رو به فعالیت های سیاسی می آورد . وی که یک انسان شناس بزرگ بود و به سبب شاعری درک عظیمی از عواطف بشری داشت ، جنگ را مورد نکوهش قرار می دهد و به همین منظور نیز بارها و بارها به زندان افتاد و پسرش نیز مورد اذیت و آزارهای فراوان قرار گرفت .
این وضعیت تا سال های بسیار همراه آنا بود. کتاب های او اکثرا به تیغ سانسور و ممنوع الچاپی گرفتار می شدند و این وضعیت باعث شده بود که وی مردن را به شرط نفس کشیدن در دوره ی جنگ بپذیرید .
طبیعی است که او به عنوان یک شاعر به هیچ وجه نمی توانست چنین اوضاعی را متحمل شود و همیشه احساس می کرد که می تواند راهی برای گریختن از سختی های زندگی بیابد و این راه گریز برای او تنها نوشتن بود و نوشتن.
او در تمامی سالهای عمرش تنها نوشت بدون آنکه حتی روزی به انتشار آن ها فکر کند. با این اوصاف ، او پس از دوره ی جنگ جهانی دوم و در سال های آخر عمر یکی از مشهور ترین ادبای روی کره ی زمین بود و تقریبا کسی در جهان ادبیات نبود که کارها و فعالیت های پژوهشی او را مورد مطالعه قرار نداده باشد.
از این رو هر کجا که می رفت مردم او را دوست داشتند. در سراسر جماهیر شوروی برای او بزرگداشت های بسیاری برگزار می شد و هر روزه از سراسر جهان برای او نامه های بسیاری ارسال می شد.
اما بعد در سال های آخر عمر ، به دلیل کهولت سن ، کمی بیمار شده بود. هر چند که دیگر تقریبا تمام قله های موفقیت را پشت سر گذاشته بود ، چرا که توانسته بود زندگی خود و پسرش را به بالاترین سطح رفاه برساند و این آرزوی قلبی او بود که به ثمر نشسته بود.
از در دهه ی پنجاه چندین بار سکته قلبی را تجربه می کند واین مسئله باعث شده بود که بیش از خانه ی خودش در بیمارستان ها و آسایشگاه ها عمر سپری کند. اما بعد ، در انتها در پاییز سال 1966 ، حمله ی قلبی برای همیشه دست او را از دنیا کوتاه کرد و یکی از بزرگترین گوهر های ادبیات در دنیا را به کام مرگ فرو برد. تاریخ مرگ او 5 مارس 1966 است.
آثار
· ۱۹۱۲ – شامگاه
· ۱۹۱۴ – تسبیح
· ۱۹۱۴ – گلستان یا باغ گل
· ۱۹۱۴ – فوج پرندگان سفید
· ۱۹۲۱ – بارهنگ
· ۱۹۲۲ – ۱۹۲۲ بعد از میلاد
· ۱۹۴۰ – گزیده اشعار «از شش کتاب»
· ۱۹۶۳ – فاتحه و شعر بدون قهرمان
· ۱۹۶۵ – پرواز زمان و صدای شاعران (گزیدهای از برگردان شعرهای خارجی)
· ۱۹۶۷ – شعرهای آخماتووا
· ۱۹۷۳ – افسانه بدون قهرمان و بیست و دو شعر
· ۱۹۷۶ – گزینه اشعار
· ۱۹۸۹ – گزینه اشعار
· ۱۹۸۵ – دوازده شعر از آنا آخماتووا
· ۱۹۹۰ – کلیات اشعار آنا آخماتووا
· خروسک طلایی
· آدولف بنیامین سونستان
· میهمان سنگی
· ۱۹۵۶ – شعر کلاسیک کره
· ۱۹۵۶ – شعر کلاسیک چین
· ۱۹۶۵ – اشعار تغزلی مصر باستان
نمونه ای از اشعار
آنا آخماتوو ، یکی از بزرگترین بانوان تاریخ ادبیات جهان است و آن طور که خود منتقدین ادبی روسیه گفته اند او برترین بانوی تاریخ ادبیات روسیه است.
از این رو ، باید به این مسئله فکر کرد و در باب این نکته تامل کرد که چرا آثار او تا به این حد ارزنده می باشد. اگر بخواهیم به طور خلاصه به این نکته اشاره کنیم باید بگوییم که آنا شاعری مردمی بود و سعی بر آن داشت که احساسات مردمی را به گونه ای جهان شمول در شعرش منعکس کند. او انسانی ضد جنگ بود و در صلح خود را غرقه می دانست.
اما چیزی فراتر از نکاتی که بیان کردیم در زندگی او وجود داشت که این امر او را در جمله ی سرآمدان ادبیات قرار میداد و آن مسئله ی تابو شکنی بود. آنا جز معدود زنانی در ادبیات و نخستین زنان در هنر نویسندگی بود که توانست آزادانه نجوای درون یک زن را فریاد کند. در ادامه نمونه ای از اشعار او را با هم مرور می کنیم. شعر زیر ترجمه شاپور احمدی می باشد.
همه شب هیچ نخوابیدم
اکنون بالش از هر دو روی داغ است.
شمع دیگری میمیرد،
کلاغها فریاد میکشند آنجا،
بی سرانجام
همه شب هیچ نخوابیدم
خیلی دیر است به خواب بیندیشم…
چه سفیدی بی تابانهای در ژرفای سفید پرده
سلام ای بامداد
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
دیدگاهتان را بنویسید