جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من

سایت در حال آپدیت هستش لطفا صبور باشید

ساعت
دقیقه
ثانیه
جشنواره به پایان رسید
به زودی ...
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
  • 02191692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
0
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من
ثبت نام | ورود
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید

وبلاگ

تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری > blog > داستان کودکانه > داستان شن و سنگ

داستان شن و سنگ

بهمن 30, 1401
ارسال شده توسط استاد تیموری
داستان کودکانه
https://masterofpen.ir/vida/video31.mp4

داستان شن و سنگ

داستان شن و سنگ

روایان روایت کرده اند که در زمان های قدیم ، دو دوست با هم در سفری همسفر شدند.

آنها قصد کردند که از بیابانی برای رسیدن به یک منظره ی زیبا سفر کنند.

از این دو دوست ، یکی بسیار پرخاشگر و عصبانی بود و یکی دیگر بسیار آرام و متین.

در میانه ی راه آن ها بارها با هم دعوا کردند و آن دوست عصبی هر بار که دعوا به ضرر او بود ،

با پشت دست به صورت رفیقش می زد.

این کار بارها تکرار شد و هر بار که این دوست عصبی ،

به صورت دوستش سیلی میزد ، دوستی که از آرامش بیشتری برخوردار بود ،

روی شن های بیابان می نوشت : ” امروز بهترین دوست من ، یک سیلی به گوش من زد. ”

و این قضیه همانطور ادامه یافت تا اینکه روزی در میانه ی سفر ،

دوستی که همیشه آرام بود ،

از دور برکه ی آبی دید و به قصد خوردن قطره ای آب با سرعت به سمت آن برکه دوید ، اما آن برکه ی آب ،

یک باتلاق بود. او در حال غرق شدن در باتلاق بود که دوستش به کمک او آمد و او را نجات داد.

او وقتی نجات پیدا کرد ،

تکه سنگی یافت و رویش نوشت : ” بهترین دوست من امروز زندگی مرا نجات داد. “.

رفیقش که این نوشته را دید ، از او پرسید  : ” آن روزی که به گوش تو می زدم ،

تو روی شن های بیابان می نوشتی و حالا که تو را نجات داده ام ، روی سنگ این کار مرا نوشته ای ، دلیلش چیست؟ ” .

رفیقش با همان آرامش همیشگی او را در آغوش گرفت و گفت : ” دوست من ، همیشه یادت باشد ،

هنگامی که یک نفر به تو آسیبی می رساند و یا تو را ناراحت می کند ، روی شن ها بنویس ،

تا که بادهای بخشش ، به شن ها بوزد و بدی ها را پاک کند ، اما اگر کسی به تو خوبی کرد ،

سعی کن بر روی سنگی بنویسی تا هیچ بادی نتواند اثر خوب آن کار را از بین ببرد.”

پس بچه های عزیز یاد بگیرید که تنها خوبی های دیگران را در ذهن خود نگه دارید و بدی های آنها را فراموش کنید.

قبلی داستان شکرگزاری
بعدی داستان شیر و روباه مکار

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

در گذشته و زندگی هر فردی فراز و فرودهای زیادی هستش و بنده هم مستثنی نیستم و دقیقآ مثل همه انسانهای روی زمین داستان منحصر به فرد خودم را دارم. نکته اینجاست که اگر بخواهم از مصائب صحبت کنم و آنچه گذشته که جز یادآوری سختی ها حاصلی ندارد و گذشته ها هم گذشته است!

دسترسی سریع
  • تماس با ما
  • قوانین و مقررات
  • تهران – خیابان بزرگمهر – بن بست حکمت – پلاک 1 – واحد 8
  • 021-91692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
خبرنامه

چیزی را از دست ندهید، ثبت نام کنید و در مورد شرکت ما مطلع باشید.

نمادها
دروازه پرداخت معتبر
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://mohamadrezateimouri.com/?p=41392
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.

سوالی دارید؟ از ما بپرسید، کارشناسان ما در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.

قالب استادیار وردپرس

  • 02191692317
  • شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 تا 17
  • info@Mohamadrezateimouri.com