جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من

سایت در حال آپدیت هستش لطفا صبور باشید

ساعت
دقیقه
ثانیه
جشنواره به پایان رسید
به زودی ...
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
  • 02191692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
0
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من
ثبت نام | ورود
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید

وبلاگ

تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری > blog > داستان کودکانه > داستان عقاب و طوفان

داستان عقاب و طوفان

اسفند 2, 1401
ارسال شده توسط استاد تیموری
داستان کودکانه
https://masterofpen.ir/vida/video2.mp4

داستان عقاب و طوفان

داستان عقاب و طوفان

یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.

در دهکده ای دور افتاده جوانی به همراه پدر خویش زندگی می کرد.

شغل این پدرو پسر کشاورزی بود. روزی جوان به پدرش می گوید : ” پدر من می خواهم مستقل باشم و قصد دارم که  زمین کشاورزی ام را از تو جدا کنم.” .

پدر که از این حرف پسر جوانش بسیار استقبال خوشش آمده بود ،

از این پیشنهاد پسر جوانش استقبال کرد و زمین پسر را از زمین خود جدا کرد.

وقتی هنگام کشت شد ، هر دو بطور جداگانه محصول خود را کاشتند و منتظر روز برداشت محصول خود شدند.

در شبی که قرار بود محصول خود را برداشت کنند ، طوفان سختی وزید و محصول کشاورزی آنان را خراب کرد.

فردیا آن روز پسر جوان ، قصد فروش زمین خود را می کند و به پدرش می گوید :” پدر زمین کشاورزی برای من سود ندارد.

من می خواهم این زمین را بفروشم و به شهر بروم و برای خودم کسب و کاری ایجاد  کنم.” .

پدرش که تجربه ی بسیاری داشت ، به او گفت : ” فرزندم تو اگر این زمین را هم بفروشی و به شهر هم بروی ،

باز هم شکست خواهی خورد ،

چرا که تو نیاموخته ای از شکست ها درس بگیری و بهترین راه حل را از آن استخراج کنی.” .

پسر جوان روی تصمیمش پافشاری کرد و در نهایت زمین را فروخت.

پس از مدتی این جوان قصه ی ما ، در کسب و کار شهر خود نیز دچار مشکل شدو تمام سرمایه اش را از دست داد.

او باز هم به پیش پدرش رفت و ماجرا را برایش تعریف کرد. پدر آن جوان وقتی شرایط پسرش را دید تصمیم گرفت که یک درس زندگی به پسرش بیاموزد.

او گفت : ” ببین پسر عزیز تر از جانم ،

من آن زمان که تو می خواستی از این روستا بروی و زمی کشاورزیت را بفروشی هم به تو گفتم که اگر با چنین تفکری به شهر بروی باز هم شکست خواهی خورد ،

اما حالا همه چیز گذشته است و لازم می دانیم که پیش از هر نصیحتی و یا راهکاری ابتدا به تو یک درس زندگی هدیه دهم.

پسرم میدانی عقاب ها پیش از آنکه طوفان بیاید ،

از آن آگاه می شوند؟ ” .

پسر جوان رو به پدر کرد و گفت : ” نه نمی دانستم . خب ، چکار می کنند؟ ” .

پدر گفت : ” با آن روبرو می شوند. عقاب ها وقتی متوجه طوفان می شوند ،

به بلندترین نقطه ی آسمان می روند و بر روی کوهی و یا صخره ای می نشیندد و منتظر باد می مانند. هنگامی که طوفان را می بینند ،

به دل آن میزنند. از هیچ چیز نمی هراسند و بجای آنکه از باد فرار کنند ،

بال های خود را باز می کنند و همگام با زاویه ی باد ، بال های خود را تنظیم می کنند و پرواز می کنند.

پسرم ، طوفان های زندگی ، مسائلی ناگزیر هستند.

گاه در زندگی نمیتوان از بسیاری از مشکلات و کشمکش ها رهایی یافت ،

اما می توان با برنامه ریزی ، صبر و اراده ی بسیار بهترین گزینه را برای مقابله با مشکلات زندگی در اختیار گرفت.

قبلی داستان شیر و روباه مکار
بعدی داستان عینک جادویی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

در گذشته و زندگی هر فردی فراز و فرودهای زیادی هستش و بنده هم مستثنی نیستم و دقیقآ مثل همه انسانهای روی زمین داستان منحصر به فرد خودم را دارم. نکته اینجاست که اگر بخواهم از مصائب صحبت کنم و آنچه گذشته که جز یادآوری سختی ها حاصلی ندارد و گذشته ها هم گذشته است!

دسترسی سریع
  • تماس با ما
  • قوانین و مقررات
  • تهران – خیابان بزرگمهر – بن بست حکمت – پلاک 1 – واحد 8
  • 021-91692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
خبرنامه

چیزی را از دست ندهید، ثبت نام کنید و در مورد شرکت ما مطلع باشید.

نمادها
دروازه پرداخت معتبر
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://mohamadrezateimouri.com/?p=41398
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.

سوالی دارید؟ از ما بپرسید، کارشناسان ما در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.

قالب استادیار وردپرس

  • 02191692317
  • شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 تا 17
  • info@Mohamadrezateimouri.com