جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من

سایت در حال آپدیت هستش لطفا صبور باشید

ساعت
دقیقه
ثانیه
جشنواره به پایان رسید
به زودی ...
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
  • 02191692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
0
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من
ثبت نام | ورود
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید

وبلاگ

تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری > blog > داستان کودکانه > داستان نقاشی ای که حرف می زند

داستان نقاشی ای که حرف می زند

اسفند 13, 1401
ارسال شده توسط استاد تیموری
داستان کودکانه
https://masterofpen.ir/vida/video13.mp4

داستان نقاشی ای که حرف می زند

داستان نقاشی ای که حرف می زند

یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.

پیتر کوچولویی بود که عاشق مدرسه رفتن بود.

او هر روز صبح از خواب بلند می شد و با انرژی ورزش می کرد و صبحانه اش را می خورد و به مدرسه می رفت.

او در مدرسه هم بسیار فعال بود.

اما پیتر از دو درس بیزار بود. یکی درس نگارش و یکی درس نقاشی.

او به کل نمی توانست با قلم ارتباط برقرار کند.روزهای زیادی گذشت و پیتر از این قضیه همچنان رنج می برد.

سر کلاس نگارش و نقاشی حوصله اش سر می رفت و خدا خدا می کرد که کلاس زودتر تموم شود.

تا این که روزی در یکی از راهروهای مدرسه ،

مداد زیبایی دید. او مداد را برداشت و دلش خواست که یک نقاشی با آن مداد بکشد.

او یک برگه از کیفش در آورد و شروع کرد به کشیدن یک دایره.

او نتوانست دایره ی خوبی بکشد و نقاشی اش کج و معوج شد.

عصبانی شد و مداد را به گوشه ای انداخت و با خودش گفت : ” من هیچ استعدادی در نقاشی ندارم. “.

ناگهان دایره ای که کشیده بود ،

به حرف آمد و گفت : ” پیتر ، پیتر ، تو کجایی ؟

برای من یک چشم بکش تا تو را ببینم.” .

پیتر برای نقاشی یک چشم کشید و نقاشی گفت : ” سلام پیتر ، چرا مداد را دور انداختی ؟ ”

یالا سریع باش و مرا نقاشی کن. پیتر گفت : ” آخر من هیچ استعدادی ندارم. “.

نقاشی گفت : ” اشکالی ندارد ، من به تو یاد میدهم که چطوری نقاشی های زیبا بکشی.”

پیتر به حرف نقاشی گوش داد و قلم را برداشت و دوباره نقاشی کرد.

باز هم خوب نشد. نقاشی دوباره او را به کشیدن یک نقاشی دیگر تشویق کرد.

او مدام کل روز را نقاشی کرد تا که آخرین نقاشی اش تصویر زیبایی از یک پسر شد.

نقاشی به او گفت : ” حالا دیدی؟ تو یک نقاشی فوق العاده کشیده ای. “.

پیتر از نقاشی تشکر کرد و گفت : ” دستت درد نکند.تو به من یاد دادی که چطور نقاشی بکشم. ” .

نقاشی به او گفت : ” اصلا اینطور نیست پیتر. تو خودت توانستی این کار را کنی.”

پیتر پرسید : ” چطور؟”

و نقاشی برای او توضیح داد : ” پیترجان ، هر انسانی می تواند به هر آنچه که می خواهد در زندگی اش ،

برسد اما مشکل کار این جاست که انسان ها زود ناامید می شوند. آنها دلشان نمی خواهد تلاش کنند.

تو امروز توانستی با تلاش و با پشتکاری که داشتی ،

به موفقیت برسی و نقاشی خودت را بکشی ،

پس هر کار دیگری هم بخواهی می توانی در این دنیا انجام بدهی. ” .

پیتر شاد و خوشحال به خانه برگشت و از بس خوشحال بود که یادش رفت ،

نقاشی و قلمش را بردارد. فردای آن روز وقتی از خواب بلند شد ،

تازه فهمید که نقاشی و قلم جادویی اش را در مدرسه جا گذاشته است.

زودتر از همه به مدرسه رفت ،

اما هیچ اثری از ان کاغذ و قلم نبود. از بابای مدرسه هم که پرسید ،

او گفت که دیروز کل مدرسه را تمیز کرده است ولی همچین چیزی را ندیده است.

او ابتدا ناراحت شد ، اما تصمیم گرفت یک نقاشی دیگر بکشد و آن قدر بکشد که یکی از نقاشی ها با او حرف بزند.

او آنقدر نقاشی را تمرین کرد که توانست یک نقاش بزرگ شود.

بله بچه های خوب ،

آدم اگر بخواهد کاری را انجام دهد و در مسیر انجام دادن کاری ،

سعی و تلاش کند. به راحتی می تواند به هر چیزی که دلش می خواهد دست پیدا کند.

این راز هستی است. شما نیز اگر می خواهید یک انسان بزرگ شوید و به هر چیزی که می خواهید دست پیدا کنید ،

بهترین کار این است که تلاش کنید و یادتان باشد در مسیر تلاش خود از یک راهنما کمک بگیرید .

او به شما راه درست را نشان خواهد داد و باقی عمر خود را می توانید به راحتی به هر انچه که می خواهید دست پیدا کنید.

قبلی داستان وقت طلاست
بعدی داستان نهنگ خودخواه

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

در گذشته و زندگی هر فردی فراز و فرودهای زیادی هستش و بنده هم مستثنی نیستم و دقیقآ مثل همه انسانهای روی زمین داستان منحصر به فرد خودم را دارم. نکته اینجاست که اگر بخواهم از مصائب صحبت کنم و آنچه گذشته که جز یادآوری سختی ها حاصلی ندارد و گذشته ها هم گذشته است!

دسترسی سریع
  • تماس با ما
  • قوانین و مقررات
  • تهران – خیابان بزرگمهر – بن بست حکمت – پلاک 1 – واحد 8
  • 021-91692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
خبرنامه

چیزی را از دست ندهید، ثبت نام کنید و در مورد شرکت ما مطلع باشید.

نمادها
دروازه پرداخت معتبر
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://mohamadrezateimouri.com/?p=41431
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.

سوالی دارید؟ از ما بپرسید، کارشناسان ما در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.

قالب استادیار وردپرس

  • 02191692317
  • شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 تا 17
  • info@Mohamadrezateimouri.com