جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من

سایت در حال آپدیت هستش لطفا صبور باشید

ساعت
دقیقه
ثانیه
جشنواره به پایان رسید
به زودی ...
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
  • 02191692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
0
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری
  • خانه
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • ارتباط با ما
    • تماس با ما
    • درباره من
ثبت نام | ورود
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید

وبلاگ

تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری > blog > داستان کودکانه > داستان گرگی در گله ی گوسفندان

داستان گرگی در گله ی گوسفندان

اسفند 6, 1401
ارسال شده توسط استاد تیموری
داستان کودکانه
https://masterofpen.ir/vida/video6.mp4

داستان گرگی در گله ی گوسفندان

داستان گرگی در گله ی گوسفندان

روزی روزگاری در زمان های دور ،

گرگی ، پوست گوسفندی را پیدا کرد و آن را پوشید و به میان گله ی گوسفندان رفت.

او با خودش فکر کرد که : ” حالا که این پوست گوسفند را پوشیده ام دیگر هیچ چوپانی هم نمی فهمد که گرگی در بین گله اش است.

پس صبر می کنم تا وقتی که چوپان گوسفند ها را به طویله برد ،

آن را میخورم و شکمشان را پاره پاره می کنم.”

شب شد و چوپان با گله اش به خانه برگشتند.

چوپان گله را به داخل طویله برد و خودش به خانه رفت.

هنگامی که به خانه رسید ،

همسرش به او گفت که ” امشب مادرم سرزده به دیدارمان آمده است ،

چیزی در خانه نداریم ، اگر می توانی یک گوسفند بکش تا برای مادرم کباب کنیم”

چوپان نیز یکی از پسرانش را به طویله فرستاد و به او سپرد که گوسفندی که از همه چاق و چله تر است را سر ببرد و برای شام امشب کباب کند.

پسر چوپان به داخل طویله رفت ،

چشمش به گوسفندی افتاد که از همه چاق و چله تر بود.

او را گرفت و سر برید.

آن گوسفند چاق و چله همان گرگی بود که لباس گوسفندان را پوشیده بود و چاق تر شده بود.

آن ها آن شب کباب گرگ داشتند ،

اما پس از آن این داستان در میان گرگ ها پیچید که : ” اگر بخواهیم کسی را گول بزنیم و او را فریب دهیم ، پیش از هر سودی ، خودمان ضرر می کنیم.”

قبلی داستان کوه
بعدی داستان گل رز سفید

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

در گذشته و زندگی هر فردی فراز و فرودهای زیادی هستش و بنده هم مستثنی نیستم و دقیقآ مثل همه انسانهای روی زمین داستان منحصر به فرد خودم را دارم. نکته اینجاست که اگر بخواهم از مصائب صحبت کنم و آنچه گذشته که جز یادآوری سختی ها حاصلی ندارد و گذشته ها هم گذشته است!

دسترسی سریع
  • تماس با ما
  • قوانین و مقررات
  • تهران – خیابان بزرگمهر – بن بست حکمت – پلاک 1 – واحد 8
  • 021-91692317
  • info@mohamadrezateimouri.com
خبرنامه

چیزی را از دست ندهید، ثبت نام کنید و در مورد شرکت ما مطلع باشید.

نمادها
دروازه پرداخت معتبر
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://mohamadrezateimouri.com/?p=41412
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.

سوالی دارید؟ از ما بپرسید، کارشناسان ما در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.

قالب استادیار وردپرس

  • 02191692317
  • شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 تا 17
  • info@Mohamadrezateimouri.com