ساخت بی برنامه
فهرست محتوا مشاهده
اصلا دوست ندارم بشینم و عمقی فکر کنم یه روز جوان بودم اینکارا کردم نتیجه اش را دیدم .
واسه من جالب نبود . مقداری که در عمق زندگی فرو رفتم دیدم که ماها همیشه تلاش می کردیم پدر مادرمون از هم فاصله بگیرند، اینقدر هماهنگ و پشت هم بودند که وقتی با هم متحد می شدند که اکثر اوقات هم اینطوری بودند، یک تیم ضربت و تخریب قوی بودند بر علیه ماها . ما هم که سوژشون بودیم اساسی .
خلاصه اینکه فکر می کردیم با برنامه مارا ساختند و داشتن یکم لذت و اسباب تفنن بشیم واسشون و همچنین عصای دست پیریشون و حامی باشیم واسشون .
پذیرفته بودیم و حرفی نمی زدیم که مبابادا یه روزی کارمون به چوب نیم سوخته و آتش دوزخ نیوفته .
ساخت بی برنامه | روزگار گذشت و پدر پا به سن گذاشت و ماهم ترسمون ریخته بود اما احترام زیادی می گذاشتیم، رفتم سمت پدرجان که نشسته بود و تکیه به عصای دستش داد بود و گفتم بابا چی شد مارا ساختی ؟
نگاهی انداخت به سمت بالا چه نگاهی !!! بسیار با مفهوم، توی چشمام نگاه کرد و گفت: یهویی شد!!!
و روشو برگردوند و مستقیم نگاه کرد به جلو ما را بگی وا رفتیم و سست شدیم تمام فلسفه هدفمند بودنم از وجودم به یهویی تبدیل شده بود .
آخه یهویی یعنی چی، فهمیدم یک موجود بی برنامه بودم وسط بی برنامه گی دیگران.
زمان گذشت و یک روز یک جمله فوق العاده انگیزشی شنیدم از احمد روکی که معروف بود به صریح صحبت کردن که من را دید و گفت : پسر اینقدر خر نباش!
من اون روز اون ساعت و در اون لحظه متحول شدم تحولی عظیم و بزرگ و تمام زندگیم را استوار کردم بر پایه برنامه ریزی و موفقیت .
همه چیز رنگ عوض کرد و دنیا رو به من کرد و افکار من تغییر کرد و در نزدیکهای افسردگی بودم که با یگانه عشق زندگیم آشنا شدم .
فهمیدم همه چیز از ذهن شروع میشه و این شدش سالهاست دارم زندگی می کنم به شادی و در این مدت من و خانمم و یک تیم فوتبال بچه که همشون را با برنامه ساختم دارم زندگی می کنیم دورهمی . حال خوبی دارم زیاد
دوست دارید نویسنده شوید ؟
میکرودوره نویسندگی خلاق
صفر تا صد نویسندگی ۱۵ساعت آموزش تخصصی در حوزه نویسندگی
نویسنده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.