زندگینامه نادر ابراهیمی تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است .
زندگینامه نادر ابراهیمی در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند .
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان .
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این هم صحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم .
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” نادر ابراهیمی ” ، نویسنده ی ایرانی و خالق کتاب” یک عاشقانه ی آرام ” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند .
زندگینامه نادر ابراهیمی
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران چشم به دنیا گشود. در باب خاندان وی چنین باید گفت که وی پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضور و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد که اهالی آن منطقه آن را (قلمستان عطا) می نامند و هنوز فامیل او (ابراهیمیهای کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از لاریجانیهای مقیم تهران بهشمار میآمد. نادر ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش یعنی شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد ، چرا که میل و اشتیاق قلبی او به ادبیات بود و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به درجهٔ لیسانس رسید. او از ۱۳ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش در پی داشت .
ارایهٔ فهرست کاملی از شغلهای ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب “ابن مشغله” و “ابوالمشاغل” ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیتهای گوناگون خود نیز پرداختهاست. از جملهٔ شغلهای نادر ابراهیمی بوده است: کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمنصحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحهبندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایرانشناسی عملی و چاپ مقالههای ایرانشناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتاب های کودکان، مدیریت یک کتابفروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاهها و… .نادر ابراهیمی در راه رسیدن به آنچه مطلوبش بود از هیچ کاری دریغ نکرد. گمان او بر این بود که روزگاری دوارن غم سر خواهد آمد و روزگاری نیک برای او و نوشته هایش رقم خواهد خورد.در تمام سالهای پرکار و بیکار یا وقتهایی که در زندان بهسر میبرد، نوشتن را ـ که از ۱۵ سالگی آغاز کرده بود ـ کنار نگذاشت .
در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان “خانهای برای شب” را در نشر روزبهان به چاپ رسانید که داستان “دشنام” در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شدهاست که دربرگیرندهٔ داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینههای گوناگون است. ضمن آنکه چند اثرش به زبانهای مختلف دنیا برگردانده شدهاست.
نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهٔ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگها و ترانههایی برای آنها ساختهاست. او همچنین توانستهاست نخستین مؤسسهٔ غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایرانشناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمتهای فراوانی برای سفر، تهیهٔ فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آنها صرف کرد؛ ولی چنانکه باید، شناخته و بهکار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.او فعالیت حرفهای خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس “مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان” با همکاری همسرش ، در آن مؤسسه متمرکز کرد .
این مؤسسه، بهمنظور مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلقوخو، رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوههای یادگیری آنان دنبال کرد. آنچه هدف اصلی ابراهیمی و همسرش بود ، ذکر این نکته بود که وی تمام عمر خود را صرف تربیت فرزندانی کند که برای این آب و خاک مفید باشند . “همگام” عنوان “ناشر برگزیدهٔ آسیا” و “ناشر برگزیدهٔ نخست جهان” را از جشنوارههای آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد.ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کردهاست .
نادر ابراهیمی همچنین عنوان “نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب” را بهخاطر داستان بلند و هفت جلدی “آتش بدون دود” بهدست آوردهاست.نادر ابراهیمی رشتههای مختلف ورزشی را تجربه کرده، یکی از قدیمترین گروههای کوهنوردی بهنام “اَبَرمرد” را بنیان نهاده و در توسعهٔ کوهنوردی و اخلاق کوهنوردی، تأثیرگذار بودهاست.نادر ابراهیمی در سن ۷۲ سالگی پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری بعد از ظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ چشم از دنیا فروبست و ایرانی را در ماتم رفتنش به سوگ نشاند.
آثار نادر ابراهیمی
ادبیات بزرگسال
- با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ
- خانهای برای شب
- آرش در قلمرو تردید
- مصابا و رؤیای گاجرات
- بار دیگر شهری که دوست میداشتم
- هزارپای سیاه و قصههای صحرا
- افسانهٔ باران
- در سرزمین کوچک من
- تضادهای درونی
- انسان – جنایت – احتمال
- مکانهای عمومی
- رونوشت بدون اصل
- درحد توانستن
- غزلداستانهای سال بد
- ابن مشغله – زندگینامه، جلد اول)
- ابوالمشاغل – زندگینامه، جلد دوم
- فردا شکل امروز نیست
- براعت استهلال – از مجموعه ساختار و مبانی ادبیات داستانی
- مقدمهای بر فارسینویسی برای کودکان
- مقدمهای بر مصورسازی کتابهای کودکان
- مقدمهای بر مراحل خلق و تولید ادبیات کودکان
- مقدمهای بر آرایش و پیرایش کتابهای کودکان
- دور ایران در شش ساعت
- چهل نامهٔ کوتاه به همسرم
- آتشْ بدون دود – داستان بلند هفت جلدی
- با سرودخوان جنگ، در خطهٔ نام و ننگ
- یک صعود باورنکردنی
- تکثیر تاسفانگیز پدربزرگ
- مردی در تبعید ابدی – براساس زندگی ملاصدرا
- حکایت آن اژدها
- بر جادههای آبیِ سرخ – داستان بلند ۱۰ جلدی، براساس زندگی میرمَهنای دوغابی
- صوفیانهها و عارفانهها – بخشی از “تاریخ تحلیلی پنجهزار سال ادبیات داستانی ایران”
- یک عاشقانه آرام
- سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآمد
- پیشگفتار “کوچههای کوتاه” – مجموعه قصههای کوتاه گروهی از شاگردان نادر ابراهیمی
ادبیات کودک و نوجوان
- دور از خانه
- کلاغها
- سنجابها
- قصه گلهای قالی
- پهلوان پهلوانان؛ پوریای ولی
- باران – آفتاب و قصهٔ کاشی
- بزی که گم شد
- من راه خانهام را بلد نیستم
- سفرهای دورودراز هامی و کامی در وطن
- پدر چرا توی خانه ماندهاست
- جای او خالی
- جای تو خالی
- نیروی هوایی
- سحرگاهان همافرها اعدام میشوند – از مجموعهٔ “قصههای انقلاب برای کودکان”
- برادرت را صدا کن – از مجموعهٔ “قصههای انقلاب برای کودکان”
- برادر من مجاهد، برادر من فدایی – از مجموعهٔ “قصههای انقلاب برای کودکان”
- جَنگ بزرگ از مدرسهٔ امیریان – از مجموعهٔ “قصههای انقلاب برای کودکان”
- نامهٔ فاطمه، پاسخِنامهٔ فاطمه – از مجموعهٔ “قصههای انقلاب برای کودکان”
- مامان! من چرا بزرگ نمیشوم
- روزی که فریادم را همسایهها شنیدند
- آدم وقتی حرف میزند چه شکلی میشود
- عبدالرزاق پهلوان
- حکایت کاسهٔ آب خنک – از مجموعهٔ “نوسازی حکایتهای خوب قدیم برای کودکان”
- حکایت دو درخت خرما – از مجموعهٔ “نوسازی حکایتهای خوب قدیم برای کودکان”
- آن شب که تا سحر – از مجموعهٔ “نوسازی حکایتهای خوب قدیم برای کودکان”
- قلب کوچکم را به چه کسی هدیه بدهم؟
- مثل پولاد باش پسرم؛ مثل پولاد – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- داستان سنگ و فلز و آهن – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- با من آشنا شو، با من دوست شو – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- هستم اگر میروم؛ گر نروم نیستم – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- راستی اگر نبودم – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- کمیاب و قیمتی اما… – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- مدرسهٔ بزرگتری هم وجود دارد – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- گلآباد دیروز؛ گلآباد امروز – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- گلآباد امروز؛ گلآباد فردا – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- فرهنگ فراوردههای فلزی ایران – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- هفت آموزگار مهربان – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم
- ما مسلمانان این آب و خاکیم – از مجموعهٔ “ایران را عزیز بداریم”
- قصه سار و سیب
- قصه موش خودنما و شتر باصفا
- با من بخوان تا یاد بگیری
- حالا دیگر میخواهم فکر کنم
- قصه قالیچههای شیری
- همه گربههای من ۱ و۲
- دیدار با آرزو
نمایشنامه
- اجازه هست آقای برشت؟
- وسعت معنای انتظار (سه قصه نمایشی)
- یک قصه معمولی و قدیمی در باب جنایت
فیلمنامه
- آخرین عادل غرب
- صدای صحرا
ترجمهها
- مویه کن سرزمین محبوب – ترجمه با همکاری فریدون سالک
- از پنجره نگاه کن – ترجمه با همکاری احمد منصوری
- دوست؛ کسی است که آدم را دوست دارد – ترجمه با همکاری احمد منصوری
- آدم آهنی ترجمه با همکاری احمد منصوری
مروری بر آثار و اندیشه ها نادر ابراهیمی
سخن گفتن از اندیشه های نادر ابراهیمی اشتباهی محض است. اندیشه های نادر ابراهیمی را باید زندگی کرد. باید آن ها را درک کرد و ذره ذره ی آنان را با پوست و خون خود در هم آمیخت تا آنگاه بتوان از نادر ابراهیمی صحبت به میان آورد.نادر ابراهیمی نویسنده ی عاشقی بود که حتی اگر عشق خود زنده بود و ماهیتی داشت ، از این چنین عاشقانه نوشتن ، دوباره عاشق می شد و حیرت زده می ماند. نادر ابراهیمی انسانی بسیار آگاه ، دلسوز ، مهربان و زحمتکش در ادبیات پارسی ایران بوده است. شاید بیشتر مقالاتی که در باب نادر ابراهیمی نوشته شده است ، همگی در باب آثار او باشد ، اما نباید از این نیز غافل شویم که نادر ابراهیمی به شدت خدمات ارزنده ای در حوزه ی کتاب و کتابخوانی این ممکلت کرده است .
او علاوه بر اینکه خود نویسنده ی بزرگی بود ، نویسندگان بزرگی را نیز به جامعه معرفی کرد. اگر بخواهیم حقیقت امر را در نظر بگیریم باید چنین بگوییم که نادر ابراهیمی از معدود نویسندگانی بوده است که در ادبیات ایران علاوه بر تولید اثر ادبی ، تولید تاثیرگذاران ادبی نیز کرده است .استعدادهایی که او به دنیای نویسندگی تحویل داده است هر یک کنون یکی از بزرگان حوزه ی ادب هستند که نامشان در این مقال نمی گنجد.در باب محتوای آثار داستانی نادر ابراهیمی باید چنین گفت که جاری ترین مفهوم در کارهای او مفهوم عشق است. او عشق را به هزار گونه و شیوه در آثارش رنگ بخشیده است .
به هر سو که در آثار او نگاه می کنیم ، جلوه ای از عشق می بینیم. او در کتابهایی چون “یک عاشقانه ی آرام ” ، بعنوان مثال نشانی از چند وجهی بودن عشق را به تصویر می کشید. عشقی که هم زمینی است. هم عشق به وطن است و اینها همه در کنار هم ساختاری را ایجاد کرده است که نادر ابراهیمی را یک نویسنده ی منحصر بفرد جلوه میدهد. دیگر مفهومی که در آثار او بسیار عیان است. مفهوم وطن است. نادر ابراهیمی عاشق وطنش بود. او برای ایران جان می داد و در این باب نیز بسیار اثر دارد. او رسوم ایرانی ، فرهنگ ایرانی ، مردمان ایران و بسیاری دیگر از المان های وطنی را در اکثریت قریب به اتفاق آثارش نمایان کرده است.دیگر ویژگی نادر ابراهیمی گستردگی کارهای ادبی اوست. زبان نادر ابراهیمی آنقدر گسترده بوده است که ظرف داستان و ظرف رمان برای آن کوچک است. او در حوزه های نمایشنامه و فیلم نامه نویسی نیز فعالیت هایی داشته است و بنا بر مستندات به دست رسیده ، دستی هم به شعر داشته است و این ها همه نشان از والایی زبان و ادبیات نادر ابراهیمی دارد. اگر می خواهید ادبیات را زندگی کنید ، با نادر ابراهیمی هم نشین شوید. همین و بس.
در ادامه نامه ای از کتاب ” چهل نامه ی کوتاه به همسرم” را با هم مطالعه می کنیم. این کتاب به جرئت یکی از شاهکارترین آثار عاشقانه ی ایران زمین در قرن اخیر است.
عزیز من!
از این که می بینی با این همه مسأله برای سخت و جان گزا اندیشیدن، هنوز و باز، همچون کودکان سیر، غشغشه می زنم؛ بالا می پرم، ماشین های کوکی را کف اتاق می سُرانم، با بادکنک بادالویی که در گوشه ای افتاده بازی می کنم و به دنبال حرکت های ساده لوحانه و ولگردانه اش، ولگردانه و ساده لوحانه می روم تا باز آن را از خویش برانم، و ناگهان به سرم می زند که بالارفتن از دیوار صافِ صاف را تجربه کنم ـ گر چه هزاران بار تجربه کرده ام، و با سرک کشیدن های پیوسته و عیارانه به آشپزخانه، دلگی های دائمی ام را نشان می دهم، و نمک را هم قدری نمک می زنم تا قدری شورتر شود و خوشمزه تر، مرا سرزنش مکن، و مگو که ای پنجاه ساله مرد! پس وقار پنجاه سالگی ات کو؟
نه…همیشه گفته ام و باز می گویم، عزیز من، کودکی ها را به هیچ دلیل و بهانه ، رها مکن، که ورشکست ابدی خواهی شد…
آه که در کودکی، چه بی خیالی بیمه کننده ای هست، و چه نترسیدنی از فردا…
بانوی من!
مگر چه عیب دارد که انسان، حتی در هشتادسالگی هم الک دولک بازی کند، و گرگم به هوا، و قایم باشک، و اَکَردوکِر، و تاق یا جفت، و “ نان بیار کباب ببر “ و “ اتل متل “ …جداً مگر چه عیب دارد؟ مگر چه خطا هست در این که برای چیدن یک دانه تمشک رسیده که در لابلای شاخه های به هم تنیده جا خوش کرده است، آن همه تیغ را تحمل کنیم؟
مگر کجای قانون به هم می خورد، اگر من و تو، و جمع بزرگی از یاران و همسایگانمان
، در یک روز زرد پائیزی ، صدها بادبادک رنگین را به آسمان بفرستیم و کودکانه به رقص های خالی از گناهِ آنها نگاه کنیم؟
بادبادک ها، هرگز ندیده ام که ذره ای از شخصیت آدم ها را به مخاطره بیندازند.
باور کن!
اما شاید، طرفداران وقار خیال می کنند که بادبادک بازی ما، صلح جهانی را به مخاطره خواهد انداخت، و تعادل اقتصاد جهانی را، و عدل و انصاف و مساوات جهانی را…بله؟
بانوی من! این را همه می دانن: آنچه بد است و به راستی بد است، چرک منجمد روح است و واسپاری عمل به عقده ها، نه هواکردن بادبادک ها…
ای کاش صاحبان انبارهای چرک منجمد و دارندگان عقده های حقارت روح نیز مثل همگان بودند. آن وقت، فکرش را بکن که چه بادبادک بازی عظیمی می توانستیم در سراسر جهان به راه بیندازیم، و چقدر می خندیدیم…
بشنو، بانوی من!
برای آن که لحظه هایی سرشار از خلوص و احساس و عاطفه داشته باشی، باید که چیزهایی را از کودکی با خودت آورده باشی؛ و گهگاه، کاملاً سبکسرانه و بازیگوشانه رفتار کرده باشی.
انسانی که یادهای تلخ و شیرینی را ، از کودکی ، در قلب و روح خود نگه ندارد و نداند که در برخی لحظه ها واقعاً باید کودکانه به زندگی نگاه کند ، شقی و بی ترحم خواهد شد…
حبیب من!
هرگز از کودکی خویش آن قدر فاصله مگیر که صدای فریادهای شادمانه اش را نشنوی، یا صدای گریه های مملو از گرسنگی و تشنگی اش را…اینک دست های مهربانت را به من بسپار تا به یاد آنها بیاورم که چگونه باید زلف عروسک ها را نوازش کرد…
شاید این ها را هم دوست داشته باشید
نویسنده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.