• 0سبد خرید فروشگاه
تیم مطالعاتی محمدرضاتیموری
  • صفحه اصلی
  • تولیدات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • زندگینامه نویسندگان
    • آموزش نویسندگی
    • موفقیت و انگیزشی
    • صد رمان برتر جهان
    • قصه کودکانه
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات ما
    • سفارش نامه اداری
    • آموزش نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • آموزش نوشتن نامه دوستانه
    • آموزش نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • درباره من
  • تماس با ما
  • ورود / عضویت
  • جستجو
  • منو منو
  • صفحه اصلی
  • محصولات آموزشی
  • از من بپرس
  • مقالات
    • نویسندگان
    • موفقیت و انگیزشی
    • مدیریت کسب و کار
    • مهارت نویسندگی
    • برترین رمان ها
    • داستان کودکانه
    • هدف گذاری
    • تندخوانی و تقویت حافظه
  • خدمات
    • سفارش نامه اداری حداکثر ۲ روز کاری
    • آموزش جامع نامه نگاری اداری از صفر تا صد
    • شیوه نوشتن نامه دوستانه
    • شیوه نوشتن نامه عاشقانه
  • کلیپ های انگیزشی
  • درباره من
  • تماس با ما
  • ورود و ثبت نام

داستان دستهایی که عشق هدیه می کنند

فهرست محتوا مشاهده
1 داستان دستهایی که عشق هدیه می کنند
1.1 دوست دارید نویسنده شوید ؟
2 کپسول جامع نویسندگی پیشنهاد ماست
2.1 ویدا تیموری
2.2 دیدگاه خود را ثبت کنید
2.3 دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

داستان دستهایی که عشق هدیه می کنند

روزی روزگاری در زمان های قدیم ،

در یکی از روستاهای دور ،

پیرمرد زرگری زندگی می کرد که هجده فرزند داشت.

این زرگر تمام عمرش را صرف فرزندانش کرده بود و هر روز پیش از آنکه خورشید طلوع کند به سر کار می رفت و وقتی هم که به خانه می آمد ،

همه ی فرزندانش خوابیده بودند. او شرایط خیلی بدی را می گذراند ،

چرا که بچه هایش هی بزرگ و بزرگ تر می شدند و درآمد او کفاف هزینه های فرزندانش را نمی داد.

اما با همه ی شرایط بدی که برای خانواده ی این زرگر وجود داشت ،

دو تن از فرزندانش آرزویی را در سر داشتند که از گفتنش بسیار می ترسیدند ،

چون که می ترسیدند همه آنها را مسخره کنند و کسی به آنان بهایی ندهد. آنها دوست داشتند به دانشگاه بروند و رشته ی هنر بخوانند.

آن دو هر شب رویاهایشان را با هم مرور می کردند و هر بار سرشکسته تر می شدند ،

چون که می دانستند پدر آنها هزینه ی تحصیل آن ها را نخواهد پرداخت و از طرفی نیز اوضاع مالی خانواده ی شان نیز آنقدر ها که باید و شاید خوب نیست.

مدتی گذشت تا این که این دو بردار در یکی از همان شب هایی که آرزوهایشان را مرور می کردند ،

تصمیم مهمی گرفتند. آن ها با هم قرار گذاشتند که با یک سکه شیر یا خط بندازند و هر کس که شیر آورد ،

به یکی از معادن روستا رفته کار کند و خرج تحصیل آن یکی را تا تمام کردن درسش در رشته ی هنر پرداخت کند و بعد از اینکه درس یکی شان تمام شد ،

جاهایشان با هم عوض شد و آن یکی به معدن رفته و کمک هزینه ی تحصیل برادر دیگر را پرداخت کند.

آن ها سکه انداختند و برادر کوچک تر ، خط آورد و آن یکی نیز قبول کرد که به معدن رفته و خرج تحصیل برادرش را پرداخت کند.

برادر کوچک تر به دانشگاه هنر رفت و پس از مدتی به دلیل ذوق و استعداد هنری بسیاری که داشت موفق به کسب بهترین مدارج هنری شد و سرمایه ی زیادی از این راه کسب کرد.

پس از چهارسال هنگامی که او به روستا برگشت ،

جشنی به پا شد و همه به دور هم جمع شدند و موفقیت های این هنرمند جوان را مورد ستایش قرار دادند.

هنگامی که آن ها به دور میز شام جمع شده بودند ،

هنرمند جوان رو به برادرش می کند و می گوید : ” او چهارسال مرا در راه یادگیری هنر کمک کرد و حال نوبت اوست که به دانشگاه هنر برود و رویاهایش را دنبال کند. “.

اما برادر بزرگتر سکوتی کرد و گفت : ” نه بردار من.

دیگر برای من خیلی دیر شده است. من چهارسال است که در معدن سخت کار کرده ام و انگشتانم هر کدام حداقل یکبار شکسته اند و دست هایم آنقدر پینه بسته است که بیل ها را هم به زور در دستم می گیرم.

این روزها حتی دستانم لرزش پیدا کرده اند و برای گرفتن یک لیوان آب نیز به سختی می افتم و دچار مشکل می شوم.

همین که تو به بلندترین قله های موفقیت رسیدی برای من ارزش مند بود. ” .

نام آن  هنرمند جوان ، آلبرشت دورر بود .

این روزها کسی نیست که تابلوی شام آخر را ندیده باشد و یا انکه یک نسخه از آن را روی دیوار خانه اش نداشته باشد.

آلبرشت دورر یکی از بزرگترین هنرمندان دنیا در حوزه ی نقاشی و هنرهای تجسمی است که به مدد فداکاری بردارش به مقامی بزرگ دست پیدا کرد.

اما بعد از مدتی ، او نقاشی از دستان پینه بسته و کارگری برادرش کشید و نام آن را ” دستها ” گذاشت.

پس از مدتی از جای جای دنیا خبر رسید که این تابلو پرفروش شده است و هزاران نفر این تابلو را خریده اند.آنجا بود که دورر ،

بار دیگر این تابلو را تصویر کرد و نامش را  ” دستهایی که عشق هدیه می کنند ” ، گذاشت.ارزش زندگی و زیبایی های زندگی ،

لذت مهر و محبتی است که ما هم دیگر نصیب می کنیم.

دوست دارید نویسنده شوید ؟

 

کپسول جامع نویسندگی پیشنهاد ماست

صفر تا صد نویسندگی ۲۳ جلسه آموزش تخصصی در حوزه نویسندگی

آشنایی بیشتر با دوره
vidateimouri

ویدا تیموری

من ویدا تیموری هستم متولد ۱۳۸۹

این صفحه مورد پسند 8 بازدیدکننده می باشد.
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای

محصولات

  • استاد تیموری یک تغییر بزرگ در زند گی دوره فوق العاده یک تغییر بزرگ 4,500,000 ریال 295,000 ریال
  • دوره نویسندگی قلم برنزی 6,659,000 ریال 1,996,000 ریال
  • تبلیغ نویسی دوره جامع هنر تبلیغ نویسی 27,000,000 ریال
  • تولید محتوا آموزش تولید محتوا 17,000,000 ریال
  • میکرو دوره نویسندگی خلاق میکرودوره نویسندگی خلاق 6,990,000 ریال

آخرین دیدگاه‌ها

  • محمدرضا تیموری در خلاصه رمان خشم و هیاهو به همراه تحلیل اختصاصی
  • Azura در خلاصه رمان خشم و هیاهو به همراه تحلیل اختصاصی
  • محمدرضا تیموری در مروری بر زندگینامه دنی دیدرو ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش
  • AAa در مروری بر زندگینامه دنی دیدرو ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش
  • محمدرضا تیموری در کپسول نویسندگی

دسته بندی مقالات

  • برترین رمان ها
  • تندخوانی و تقویت حافظه
  • داستان کودکانه
  • مدیریت کسب و کار
  • مهارت نویسندگی
  • موفقیت و انگیزشی
  • نویسندگان
  • هدف گذاری
  • کلیپ انگیزشی

دسترسی سریع

  • دانلود کلیپ های  انگیزشی
  • از من بپرس (پاسخ به سوالات) 
  • سفارش نامه اداری
  • تخصصی ترین آموزش ها

عضو انجمن صنفی

نماد اعتماد الکترونیک

ساماندهی فضای مجازی

logo-samandehi

درگاه های بانکی

تمامی حقوق این سایت متعلق به تیم مطالعاتی تیموری می باشد

CopyRight 1401@

امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای
داستان تقلید کورکورانهداستان تقلید کورمورانهداستان پیرمرد کشاورز و ترک روستاداستان پیرمرد کشاورز و ترک روستا
رفتن به بالا
تازه وارد به اینجا شدید؟

جهت استفاده بیشتر از خدمات سایت ما ثبت نام کنید

ثبت نام ورود به سایت

ارسال اطلاعات ، لطفاً منتظر بمانید ...

ورود به سایت

برای استفاده از خدمات ابتدا وارد شوید

تاکنون عضو این وب سایت نبودید؟ ثبت نام
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
ثبت نام

جهت استفاده بیشتر از خدمات سایت ما ثبت نام کنید

بازگشت به ورود
60 ارسال مجدد کد تایید
بازیابی پسورد
بازگشت به ورود
کد تایید

جهت استفاده بیشتر از خدمات سایت ما ثبت نام کنید

60 ارسال مجدد کد تایید