مروری بر زندگینامه اسدی توسی ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است.
در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی “ اسدی توسی” ، نویسنده و شاعر ایرانی و خالق کتاب” گرشاسپنامه ” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه
ابونصر علی بن احمد اسدی توسی شاعر، نویسنده ایرانی قرن پنجم هجری و سرایندهٔ اثر حماسی گرشاسپنامه است.
او در توس خراسان چشم به جهان گشود. کنیه او را در مجالسالمومنین و مجمعالفصحا ابونصر و در دیباچه لغت فرس، که در سال ۱۳۰۳ هجری نگاشتند، ابومنصور آمدهاست.
دستنویسی از کتاب الابنیه عن حقایق الادویه، نوشته ابومنصور موفق بن علی الهروی در مفردات طب به زبان فارسی موجود است.
اسدی توسی آن را در ۴۴۷ هجری قمری بازنویسی کرده که در آخر کتاب و در بخش شناسنامه، نام خویش را چنین آوردهاست: علی بن احمد الاسدی التوسی الشاعر.
لقب یا تخلص او اسدی بوده است که خود را بدین نام خوانده و سرگذشتنویسان هم به همین شیوه از او نام بردند.
قاضی نورالله شوشتری از فرهنگ لغات فرس نوشتهٔ خود اسدی و گفتهٔ خود او می گوید که نیاکان اسدی پادشاهان عجم بودند.
نویسندهٔ مجمعالفصحا هم به پیروی از او، بیآنکه استنادی بر سخن خود آورد، تبار وی را به شهریاران ایران نسبت می دهد.
ولی طبق تحقیقات بدیعالزمان فروزانفر، در نسخه خطی و چاپی فرهنگ اسدی از آنچه قاضی نورالله نوشته اثری نیست و از آن گذشته، «اسدی» نسبتی است به چندین قبیله عرب که از آنها در «الانساب» یاد شده و شماری از گذشتگان بدین نسبت مشهور بودند.
اگرچه ممکن است نسبت او به اسد از جهت ولاء باشد چنانکه بسیاری از ایرانیان به همین نظر به قبایل عرب نسبت داده شده اند.
بر پایهٔ گفتهٔ فروزانفر، بر اینکه اسدی زادهٔ شهر توس بودهاست، هیچ شکی وارد نیست، چرا که همه سرگذشتنویسان او در این باره با هم اتفاق نظر دارند و خود اسدی توسی نیز در پایان الابنیه مقدمهٔ گرشاسپنامه نیز چنین سخن رانده است.
بر پایهٔ افسانهای که دولتشاه نوشته، اسدی استاد فردوسی بودهاست و چون او را به سرودن شاهنامه تشویق کردند، با بهانه پیری از نوشتن شاهنامه سر باز کرد و به جای خویش، فردوسی را به سرودن شاهنامه دعوت کرد.
هنگامی که فردوسی پس از فرار از غزنین به طوس بازگشت و زمان مرگش فرارسید ، اسدی را به پیش خود خواند و سرودن مابقی شاهنامه را بر عهده او گذاشت.
اسدی در یک شبانه روز چهار هزار بیت سرود و در آن هنگام فردوسی هنوز در قید حیات بود و هنگامی که آن بیتها را بر زبان راند، دهان بر تحسین ذهن استاد خویش گشود.
بر پایهٔ گفتهٔ خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا، این واقعه رنگی از صحت ندارد.
اگر بخواهیم اسدی را استاد فردوسی حساب کنیم، آنگاه او باید ۱۵۰ سال عمر می داشته که با عقل سازگار نیست.
سرگذشتنویسان بعدی نیز به نوشتههای دولتشاه استناد کرده و این افسانه را آوردهاند.
بر پایهٔ گفتهٔ تقیالدین کاشی، اسدی با فردوسی «نسبت خویشی و قرابت» داشتهاست، اما خود او به گفتهٔ دولتشاه که بخش پایانی شاهنامه که دولتشاه گفته «از اول استیلای عرب است بر عجم در آخر شاهنامه» بر دیدهٔ تردید نگریستهاست .
رتلس، دیگر ایرانشناس نامدار روسی با بررسی واپسین بیتهای «عرب و عجم» این نظریه را بیان می دارد که شاعر اثر خویش را به عمید نوقان (یکی از دو ناحیه توس) ابوجعفر محمد پیشکش و عرضه داشته است.
از این که ابوجعفر محمد کیست کسی اطلاعی ندارد، ولی نکتهٔ برجسته اینجاست که این مناظره در توس و در زادگاه شاعر سروده شدهاست و میتوان قبول کرد که از مربوط به سرودههای دوران جوانی شاعر است.
در این مناظره هنگامی که مرد عجم شخصیتها و سخنسرایان نامدار ایرانی که مایه فخر اوست را نام میبرد، از فردوسی نامی نمی برد.
بر پایهٔ گفتهٔ ابوالفضل خطیبی، هرچند که برتلس به درستی فهمیده که اسدی از شاعران درباری غزنویان نیست، ولی این گمان او که که اسدی از سر رقابت به فردوسی اشاره نکرده مقبول عقل نیست.
زیرا از همین مناظره اینگونه استناد می شود که اسدی در دوره جوانی نه تنها در حماسهسرایی طبعآزمایی نکرده، بلکه در قصیدهسرایی نیز شاعری چیرهدست نبوده تا با فردوسی یارای رقابت داشته باشد.
برتلس اینگونه می اندیشد که اسدی در جوانی آرمانهای شعوبی و همچنین گرایشی آشکار به تشیع داشتهاست.
ولی از آنجا که هر دو این گرایشها از دید دربار غزنوی یک گونه بزه محسوب می شد، هیچ چکامهسرایی این توانایی را نداشته است که چنین چکامهای را خلق کند و از جان خویش نترسد.
پس با این اوصاف، ممدوح اسدی یعنی عمید نوقان، باید یکی از سرداران و دهقانان زمیندار ایرانی در طوس بوده که شاعر در واپسینسالهای زندگی محمود یا در روزگار پسر و جانشین او مسعود این قصیده را بدو هدیه کردهاست.
زیرا در سراسر زنجیرهٔ برهانهای عجم، بیزاری دهقان اشرافی از عرب به گونهٔ بسیار نمایان مشاهده می شود.
اما شاعر که نمیتوانست امیدوار باشد که همواره برای شعرهایش پاداشی گزاف پرداخت شود، گویا در پایان دوره غزنوی و همزمان با هجوم ترکمنان و خشکسالی در خراسان از طوس به غرب ایران مهاجرت کرد.
برتلس طرح کوتاهی از دوره دوم زندگانی اسدی به دست میدهد که از این قرار است:
شاید از طوس به دربار جستانیان طارم و سرانجام به نخجوان رفته، و پس از ۴۶۴ قمری در آنی، شجاعالدوله منوچهر بن شاوور را ستایش کرده و نیز به احتمال بسیار شاعر در سرگردانیهایش با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می کرده تا آنجا که در ۴۴۷ قمری برای امرار معاش به کتابت و نسخهنویسی ساده مشغول می شود.
پس از برتلس، جلال خالقی مطلق با پژوهش در منابع و مناظرات، آگاهیهای بیشتری از دوره دوم زندگانی اسدی به دست آورد.
در این پژوهش خالقی بیشتر به مسمطی استناد کرده که در دیوان قطران آمده، ولی در برخی سرگذشتنامهها از جمله دقائقالاشعار به اسدی نسبت داده شده است.
خالقی این نکته را ذکر می کند که این تذکره که ۱۸ باب از ۳۰ باب آن در دسترس است، نمیتواند از سده ۸ قمری به قبل نگاشته شده باشد.
چرا که همه شاعرانی که در این مجموعه نامشان برده شد، در زمانی پیش از این در عرصه حیات بوده اند.
سپس خالقی مطلق این مسمط را با استفاده از دیوان قطران و دقائق از نو تصحیح کردهاست.
در این مسمط دو شخص گوناگون یکی امیر جستان یا کنیه ابونصر و دیگری جوانی شمسالدین نام با لقب تاجالملک مورد ستایش و مدح قرار گرفته اند.
در دیوان قطران قصاید فراوان در ستایش ابونصر جستان موجود است و در این قصاید از ابوالمعالی به عنوان پیر جستان نیز نام می برند.
این جستان امیری است از خاندان کنگریان که در پیرامون سالهای ۴۲۱–۴۵۳ قمری بر طارم فرمانروایی می کردند.
در این مسمط جستان با صفاتی چون مسدد، منصور، موید ستوده شدهاست که تکرار مسدد در قصیدهای از قطران حاکی از آن است که اینها همه لقبهای جستان بودهاست.
سپس خالقی با برسنجی میان آنچه اسدی و قطران دربارهٔ جستان یادآوذ شدند که از یک سو، و تقدیم نامه کتاب الابنیه و گفتار نویسنده آن، ابومنصور هروی از سوی دیگر، چنین استناد می شود که «امیر المسدد الموید المنصور» امیری که ابومنصور هروی کتاب خود را به نام آن نوشته همان ابونصر جستان ممدوح اسدی و قطران است.
از جمله دعایی «حرسه الله» که اسدی کاتب کهنترین نسخه کتاب به دنبال نام ابومنصور هروی آورده پیداست که نویسنده کتاب و امیری که این اثر به او اهدا شده و نیز کاتب آن در یه زمان در قید حیات بوده اند.
در حالی که پیشتر بسیاری از خاورشناسان بر این باور بودند که این امیر، همان منصور بن نور سامانی ملقب به السدید بوده است.
پژوهشگران دیگری چون قزوینی بهار و محبوبی در این باره اطمینان حاصل نکرده بودند.
به گفته ابوالفضل خطیبی، با آنکه پژوهش خالقی در شناساندن نقاط تاریک زندگی اسدی بسیار راهگشاست، ولی لغزشهایی در ان دیده می شود.
قدمت جُنگ دقائق الاشعار که خالقی بارها بدان اصرار ورزیده محل تردید است؛ زیرا از ۳۰ باب تنها ۱۸ باب در دسترس است و بر این اساس که همه شعرای ذکر شده در آن به پیش از سده ۸ قمری تعلق دارند نمیتوان به دیرینگی کتاب قطع نظر کرد.
از سوی دیگر نیز همانگونه که خالقی خود گفتهاست، در دیوان قطران نزدیک به ۲۰ قصیده در ستایش ابونصر جستان وجود دارد و از آن جمله مسمطی است با برخی القاب و الفظا مدحی مشابه در ستایش این امیر که نگارنده دقائق الاشعار آن را نه به قطران بلکه به اسدی نسبت داده شده است.
از این رو به سادگی نمیتوان این مسمط را که در کهنترین دستنویسهای دیوان قطران آمده به استناد به گفته نویسنده دقائقالاشعار به اسدی منسوب کرد.
با این همه خطیبی بر این باور است که اگر هم این مسمط سرودهٔ اسدی نباشد، پایههای نظریه خالقی مبنی بر اینکه نویسنده کتاب الابنیه هر دو همزمان در دربار ابونصر جستان به سر میبردهاند فرو نمیریزد.
چون، امیری که در یکی از مناظرات اسدی با لقب «شاه عادل» و «امیر عادل» ستوده شده با این ابونصر جستان نیک تطبیق میکند.
خطیبی در نهایت بر پایهٔ گزارشهای چایکین، برتلس و خالقی مطلق، زندگانی اسدی را چنین بازگو میکند:
احتمالاً در پایان سده ۴ قمری یا سالهای آغازین سده ۵ در طوس به دنیا آمد. در مکتب شعری همانجا بالید و به ویژه از شاهنامه فردوسی تأثیر پذیرفت.
ولی نخست به قصیدهسرایی روی آورد و قصیدهای به صورت مناظره (عرب و عجم) برای ابوجعفر محمد، عمید نوقان، از دهقانان ایرانی آن دیار نگاشت.
سپس، مقارن با تاخت آوردن ترکمنان سلجوقی و خشکسالی در خراسان از طوس راهی غرب ایران شد و در ۴۴۷ در دربار ابونصر جستان امیر طارم کتاب الابنیه ابومنصور هروی را رونویسی کرد و در قصاید خود او را ستود.
در نزدیکیهای سال ۴۵۵ در دربار ابودلف شیبانی فرمانروای نخجوان به سر میبرد و از این تاریخ تا ۴۵۸ به نظم گرشاسپنامه سرگرم بود.
پس از آن لغت فرس را نوشت و در کهنسالی به دعوت شجاعالدوله منوچهر، حکمران آنی، بدانجا مهاجر شد و مناظره رمح و قوس را برای این امیر شدادی سرود.
در یکی از بیتهای پایانی این مناظره از منوچهر اجازه خواست که با «مأوای» خود شاید همان نخجوان یا طوس بازگردد.
اسدی در نزدیکیهای سال ۴۶۵ قمری درگذشت و در کوی سرخاب تبریز دفن شد و گورستان محل دفن او بعدها به مقبرهالشعرا تغییر نام داد. از این رو شاید بتوان گفت که اسدی در پایان زندگی خویش در تبریز میزیستهاست.
آثار
- مناظرات
- گرشاسپنامه
- لغت فرس
مروری بر آثار و اندیشه ها
اسدی توسی از حماسه سرایان و از بزرگان سرایش منظومه های پهلوانی است.
او پس از فردوسی ، کتابی را به رشته ی تحریر در آورده است که امروزه به نام گرشاسپ نامه از آن یاد می کنند.
این کتاب یکی از برترین منظومه های ایرانی است و همچنین موفق ترین اثری است که در پیروی از سبک شاهنامه و به قصد زنده نگاه داشتن زبان و ادبیات پارسی و همچنین روایات و قصص کهن منظوم شده است.
دیگر برتری که می توان برای اسدی توسی قائل شد ذکر این نکته است که قدیمی ترین نسخه ی خطی دست نویس ایران ، دست خط اسدی توسی در کتاب ” الابنیه عن حقائق الادویه” است.
اما جدای از سهم اسدی توسی در دنیای ادبیات و همچنین نگارش نسخ خطی ، وی خدمتی را به زبان پارسی و حتی جهانیان ارائه داده است که کنون کمتر کسی از آن یاد می کند.
او نخستین دیکشنری و یا همان فرهنگ واژگان زبان فارسی را به نام ” لغت فرس” تحریر کرده است.
اگر نگاهی به تاریخ زندگی او بیاندازید ، می توانید چنین ادعا کنید که او از نخستین فرهنگ نویسان جهان است.
آن هم در روزگاری که دسترسی به منابع به حدی سخت بوده است که برای خواندن یک کتاب ، گاها باید یکسال را در سفر می گذراندید تا به نسخه ای جدید از کتابی دسترسی پیدا کنید.
از این رو می توان چنین گفت که اسدی توسی از جمله افرادی است که به گردن ادبیات ایران زمین حق بسیار دارد ، اما متاسفانه او نیز به مانند بسیاری دیگر از بزرگان ما به فراموشی سپرده شده است.
در ادامه بخشی از گرشاسپ نامه ی او را با هم مطالعه می کنیم :
جهان ای شگفتی به مردم نکوست
چو بینی همه درد مردم از وست
یکی پنج روزه بهشتست زشت
چه نازی به این پنج روزه بهشت
ستاننده چابک رباییست زود
که نتوان ستد باز هرچ او ربود
سراییست بر وی گشاده دو در
یکی آمدن را شدن ، زآن به در
نه آن کآید ایدر بماند دراز
نه آنرا که رفت آمدن هست باز
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
متشکرم