مروری بر زندگینامه محمود دولت آبادی ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

در این بخش از زندگینامه نویسندگان آشنا می شویم با نویسنده زیر :
محمود دلت آبادی و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید
تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.در دل هر یک از کلمات آنان ،
گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.
مطلب پیشنهادی : آموزش نویسندگی
مطلب پیشنهادی : کلاس نویسندگی
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این هم صحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” محمود دولت آبادی” ، نویسنده ی ایرانی و نگارنده ی اثر “کلیدر” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه محمود دلت آبادی
محمود دولت آبادی نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلمنامهنویس در روز دهم مرداد 1319 در روستای دولتآباد به دنیا آمد.
او بعد از اتمام تحصیلات مقدماتی برای اشتغال به سبزوار رفت؛ و پس از سفر به مشهد آغاز آشنایی وی با سینما و نمایش کلید خورد. او همچنین به تهران رفت و در تئاتر پارس به فعالیت پرداخت.
در دهه 40 در کلاسهای نمایش آناهیتا حضور یافت و بازیگر نمایش شد و نوشتن را شروع کرد. در همان سالها در نمایشنامههایی از برتولت برشت، بهرام بیضایی و اکبر رادی نقشآفرینی کرد.
محمود دولت آبادی در اواخر دهه 40 ازدواج کرد. او در دهه 50 زندانی شد و پس از آن به مدت 15 سال مشغول نگارش ” کلیدر ” بود.
کلیدر رمان ده جلدی، معروفترین اثر او میباشد. وی در اواخر دهه 70 در کنفرانس برلین حاضر شد.
در سال 1396 مجموعهای گفتگوهای محمود دولتآبادی در مطبوعات با نام این گفت و سخنها منتشر گردید.
او قبل از انقلاب به دلایل سیاسی چندین بار زندانی شد؛
محمود دولت آبادی اصطلاح طلب و آزادیخواه جهانی است و مقالات متعددی در باب آزادگی در جهان مدرن نوشته است.
آثار او به زبانهای گوناگون از جمله: انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، نروژی، سوئدی، چینی، کردی، عربی، هلندی، عربی و آلمانی ترجمه شدهاند.
از آثار محمود دولت آبادی میتوان کلیدر، جای خالی سلوچ، سلوک، کارنامه سپنج، روزگار سپریشده مردم سالخورده، زوال کلنل و طریق بسمل شدن را نام برد.
محمود دولت آبادی برگزیده جایزه ادبی یان میخالسکی سوئیس در 2013 و شوالیه ادب و هنر فرانسه توسط سفیر فرانسه در ایران در 2014 شد.
آثار محمود دلت آبادی
- جای خالی سلوچ (رمان)
- کلیدر (رمان)
- روزگار سپری شده مردم سالخورده
- تنگنا (نمایشنامه)
- هجرت سلیمان
- از خم چنبر
- مرد
- آهوی بخت من گزل (داستان)
- روز و شب یوسف
- ما نیز مردمی هستیم (گفت و گو)
- سلوک
- لایههای بیابانی
- عقیل، عقیل
- گاوارهبان
- ناگریزی و گزینش هنرمند (مجموعه مقاله)
- سفر (رمان)
- اتوبوس (رمان)
- آن مادیان سرخیال
- کارنامه سپنج (مجموعه داستان و نمایشنامه)
- ققنوس
- باشبیرو (نمایشنامه)
- دیدار بلوچ (سفرنامه)
- ته شب (داستان)
- آوسنه بابا سبحان (داستان بلند)
- موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی
- رد، گفت و گزار سپنج
- صحرای محشر (طنز)
مروری بر آثار و اندیشه ها محمود دلت آبادی
محمود دولت آبادی به جد یکی از آن نویسندگانی است که ادبیات داستانی جهان به آن او مدیون است و ادبیات ایران بر او استوار.
اگر بخواهیم او و اندیشههایش را مرور کنیم، باید چند مجلد برایش بنویسیم، لیکن در این بازهی کوتاه، شیرینترین سخت آن است که شخصیت و آثار او را به دو بخش تقسیم کنیم و او را هم در نگاه یک نویسندهی بزرگ و هم در گسترهی آثارش بررسی کنیم.
محمود دولت آبادی پر از دغدغه است. این دغدغهها نیز در هر یک از آثارش بهکرات قابلمشاهده است. او همیشه و همهجا به یک چیز فکر میکند و آن آگاهی مردم سرزمینش است.
او بسیار وطنپرست و دغدغهی مردمیاش هیچگاه او را رها نکرده است. نخستین مسئلهای که میتوان در باب او بررسی کرد، نثر او است. ویژگی نثر او این است که بهشدت پارسی و فولکلور است.
دولتآبادی ازجمله نویسندگانی است که بسیار بر پارسی بودن آثارش اهمیت دارد. یکی از دغدغههای بزرگ او نیز ادبیات پارسی است.
او بر این معتقد است که پارسیزبان دردانهای است و نظیر آن را حتی دربرترین زبانهای ادبی مانند فرانسه نیز نمیتوان دید.
او سعی میکند در همه حال جلوهای تمامنما از یک ادبیات کهن را در آثارش منعکس کند. از دیدهی منتقدان و حتی بنا به گفتههای شخصی او، مکتب خراسان در ادبیات پارسی برایش بسیار حائر اهمیت است.
او علاقهی وافری به فردوسی داشته و میگوید که هر چه در زبان پارسی قلم بزنیم، نقش برساختمانی میزنیم که بنیانش را فردوسی بناکرده و از هیچ آسیبی نیز گزندی به او وارد نمیشود.
او اعتقاد دارد که ما هیچگاه ارزش واقعی ادبیات خود را درک نکردهایم و نسل امروز ما به گمان آخرین نسلی باشند که ادبیات را بشناسند و حتی حافظ بخوانند.
از نگاه او همهی زیبایی ایرانزمین در دو چیز خلاصه میشود.آیینها و فرهنگهای قومیتی و دوم زبان پارسی، که صدالبته زبان پارسی بر همهی موارد برتری خاصی دارد.
او در تمامی نوشتههایش خصوصاً در کلیدر صدای روستاست.
چراکه او خود زادهی روستاست و با درد همگان آشناست. او بارها در مصاحبههایش بدین نکته اشارهکرده است که فرهنگهای ایرانی را باید پاسداشت.
در دل این فرهنگها ما نمادی از ایران جاودان و ایران بزرگ را میبینیم.
محمود دولت آبادی بازندگی شهری آنچنان که بایدوشاید سروکاری ندارد. او زندگی را در دل چادرهای عشایر و خانههای کاهگلی روستاییان معنا بخش میبیند و این امر برای او مخاطبان بسیاری را فراهم آورده است.
دیگر موضوعی که در باب شخصیت او باید عنوان کرد، دیدگاههای اجتماعی و سیاسی اوست. او تمام فکرش و تمام آثارش گواهی از یک انسان اهل گفتگو و مصالحه میدهد.
در نوشتههای شخصی او نیز بسیار میتوان رد چنین تفکری را دید. او در تمامی سالهای شهرتش و حتی در تمامی دورانی که امکان خروج از کشور را داشت، این کار را نکرده و همیشه پای ایران مانده است.
این ایرانی بودن او هر چند برای او گرفتاریهایی نیز فراهم آورد اما او معتقد است که پناهی جز این آبوخاک نمیبیند.
او در باب گرایشهای سیاسی خود نیز میگوید که تفاوتی نمیکند از چه گرایشی و چه اصولی خط میگیریم، مهم آن ست که به فکر آبادی این ملک باشیم. این تنها دغدغه اوست.
اما مروری بر آثار محمود دولت آبادی میتواند تمامی صفات نیکوی او را به حد کمال برساند.
در باب رماننویسی دولت آبادی گفتهاند که: ” رمانهایش روز و شب را از تو خواهد گرفت و سراسر اسیر بندهای نوشتهاش خواهی شد. اما چه بندی شیرینتر از زنجیرهای عشق در رمانهای دولت آبادی.”. این جملهی منتقدان تا به امروز تمام و کمال صحیح بوده است.
او نثری روان داشته و آثارش بسیار گیرا است. گفتگوهای ممتد و همچنین پرمغز از نشانههای بارز آثار اوست. کشش آثار او عمدتاً به دلیل سبک پرحادثهای است که مینویسد.
شاید اگر در جریان رمان دولت آبادی قرار بگیرید، بدون آنکه توجهتان به ریزهکاری کار او جلب شود اما او شما را در هرلحظه با یک رویداد جدید و یک حادثهی جدید روبرو میکند.
این امر یک تعلیق برای شما به وجود آورده و شما دنبالهی رمان را با سرعت بیشتری پی میگیرید. از دیگر ویژگیهای رمان او و اصولاً نوشتههای او، شخصیتپردازی فوقالعاده است.
نوشتههای دولت آبادی گویی یک فیلم منثور است.
درواقع شما در هرزمانی و در هر مکانی خود را در دل حوادث و رودررو با همهی اعضای داستان میبینید. او بسیار شخصیتها را زیبا توصیف کرده و از هیچکدام آنان حتی شخصیتهای فرعی نیز گذر نمیکند.
او در رمان کلیدر یکی از شاهکارهای توصیفی را در باب اسبی به رنگ مشکی پیاده میکند و درجایی دیگر چنان روز و شب را زیبا توصیف میکند و آمدوشد آن را از میان کوهها به تصویر میکشد که آدمی انگشتبهدهان میماند.
همچنین گمانهزنیهایی بسیاری مبنی بر این بوده است که کلیدر یکی از گزینههای نوبل بوده و بنا به دلایل سیاسی این اتفاق برای دولت آبادی صورت نگرفته است. اما دولت آبادی جوایز بسیاری دارد.
همچنین او به نشان شوالیه مفتخر است. اینها همه بخشی کوچک از زندگی پر بار او در عرصهی نویسندگی است. در ذیل بخشی از رمان کلیدر را به یکی از گفتگوهای ناب آن نیز شهرت دارد، باهم مرور میکنیم:
“من چشمم به هر طفلی که میافتد بدونه یک لحظه غفلت مرگ و نیستی آن طفل در نظرم میآید.
هر برگی که از شاخهای جوانه میزند, من پاییز درخت را میبینم. هر برهای که از تن گوسفند بیرون می افتد, من کارد را روی گلویش میبینم.
راه رفتن قبل از هرچه افتادن را به ذهن من میآورد. مرگ و نیستی. نیستی و مرگ. آنچه من را در قلاب خودش گرفتار کرده مرگ است.
اما تو با اینجور زندگانی کردنت, با اینجور بودنت, به نظرم میآید که اصلاً در فکر مرگ نیستی. نه انگار که مرگ برای تو هم هست.
نه انگار که مرگ رو به تو هم میآید. چرا؟ ستار گفت مگر خودت نمیگویی که مرگ رو به من هم میآید. خب وقتی یقین داریم که مرگ حتمی است و دارد رو به ما میآید دیگر چرا باید اصرار داشته باشیم در اینکه همیشه به آن فکر بکنیم.
کافی است یک بار به آن فکر کنیم و تمام و من یک بار به مرگ فکر کردهام و به گمانم یک بار برای یک چیز حتمی فکر کردن برایم بس است.
پس چرا من, چرا من به یک بار, به صد بار و به هزار بار فکر کردنش قانع نمیشوم؟ چرا در من این فکر تمامی ندارد؟
کی و چی در من هست که میکشاندم بهطرف این خیال؟ کی و چی هست در وجود من؟ چرا تا چشمم به عروسی می افتد, غذا به خاطرم باید بیاید.
حجلهخانه چرا غذاخانه را به یاد من میآورد. آب زلال و روان چرا برهوت کویر و تشنگی را به یاد من میآورد.
جوانههای بهارهی درختها چرا پاییز؟ نادلی که بیشتر انگار با خود سخن گفته بود, در چشمهای ستار نگریست و پرسید؟
تو, تو وقتی به چنین چیزهایی برمیخوری چه به خاطرت میرسد؟
ستار گفت بین دو منزل آدم راه طی میکند.
بین زادن و مردن هم آدم زندگی میکند.
چرا باید فکر خودم را به چیزی مشغول کنم که دیروزود دارد اما سوختوسوز ندارد.
مگر نه که خودش به سراغم خواهد آمد.
پس دیگر چرا من پیشوازش به روم. من راه را طی میکنم وزندگی میکنم همین.
کاری که میتوانم به کنم. شاید تنها کاری که میتوانم به کنم.”
“کلیدر ، محمود دولت آبادی”
برای اطلاعات بیشتر کلیک کنید
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
دیدگاهتان را بنویسید