مروری بر زندگینامه فردریش نیچه ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

ما قصد داریم مقاله فردریش نیچه و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید را به دو مدل متنی و صوتی برای راحتی کار شما عزیزان در اختیار تان قرار دهیم
در این بخش از زندگینامه نویسندگان آشنا می شویم با نویسنده زیر :
فردریش نیچه و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید
تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است . در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” فردریش نیچه ” ، نویسنده ی آلمانی و خالق کتاب ” چنین گفت زرتشت” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند .
زندگینامه فردریش نیچه
فردریش ویلهلم نیچه ، از فیلسوفان بزرگ و صاحب سبک آلمانی است که در باب نقد فرهنگ ، دین و فلسفه امروزی شهرت بسیاری دارد.وی در 15 اکتبر 1844 در آلمان زاده شده است.پدر او از کشیشان لوتر بود و اجداد مادری اش همگی از کشیشان وقت بودند.وی نخستین فرزند حاصله از رابطه ی زناشویی پدر و مادرش بود ، چرا که آنها دو فرزند دیگر به دنیا آورده بودند که هر یک به دلیل نقص و شکستگی جمجمه از دنیا رفتند.عمده ی دوران کودکی نیجه به زندگی کردن در کنار عمه ها و بستگان مذهبی اش گذشته است .
این موضوع از دوران کودکی وی را تحت تاثیر این فضای زنانه قرار داده و بسیار بر روی او تاثیر گذاشت. نیچه به دلیل استعداد بالا از 4 سالگی خواندن را در پیش گرفت و در 12 سالگی سرودن شعر را آغاز کرد. او پس از پایان تحصیلاتش در مدرسهٔ پفورتا در دانشگاه بُن به تحصیل در رشته الهیات مشغول شد .در عید پاک ۱۸۶۵تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به مسیحیت) رها میکند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» میگوید: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشتهاست که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». او پس از مدتی به دانشگاه لایپزیک رفته و با فلسفه یونان آشنا می شود .
در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و پنداره و تصور را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری میکند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی خبر بود، به زودی با دوستانش درمیان میگذارد که او یک ‹‹شوپنهاوری›› شدهاست.وی پس از شرکت در جنگ باز به دانشگاه روی آورده و در سمت استادی دانشگاه مشغول به کار گردیده است. او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» می شناسد .
برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه میگوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانهای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم میداند.” . نیچه در اواخر عمر ، عاشقی را تجربه کرد و سالومه ، معشوقه ی او به عشقی سوزان تبدیل گشت و نیچه را در هم ریخت. در نهایت ، فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی اش، ده سال پایان عمرش را در دیوانگی محض به سرد برد و چه غم انگیز است در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند و لذت ببرد. در پایان در سال ۱۸۷۹ به دلیل ضعف جسمی و سردردهای شدیدش مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن مسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ طولانی بیماری بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت.
آثار فردریش نیچه
- زایش تراژدی
- در باب حقیقت و دروغ در مفهومی غیراخلاقی
- حکمت در دوران شکوفایی فکری یونان
- تأملات نابهنگام
- انسانی زیادی انسانی
- سپیدهدمان
- حکمت شادان
- چنین گفت زرتشت
- فراسوی نیک و بد
- تبارشناسی اخلاق
- غروب بتان، فلسفیدن با پتک
- دجال
- اینک انسان
- نیچه علیه واگنر
- واپسین شطحیات
- اراده قدرت
- اکنون میان دو هیچ
مروری بر آثار و اندیشه ها فردریش نیچه
نیچه ، فیلسوفی صاحب نظر و اهل زایش فکری بود. نیچه را از آن جهت یکی از بارز ترین نویسندگان و فیلسوفان معاصر می دانند که چون سقراط و افلاطون ، اهل زایش های فکری بوده است و اندیشه تولید می کرده است. نیچه را در ایران به یک فیلسوف ضد زن و همچنین منتقد به تمام اجزای هستی می شناسند. اما نیچه فیلسوفی است که بیش از یک جمله حق شناخت دارد و برای شناخت آثار و همچنین افکارش نیاز به آن داریم که اندیشه های او را شکافته و آن ها را کنار هم به مثابه یک پازل بچینیم تا در یابیم که عظمت این فیلسوف بزرگ به چه سان بی کران بوده است.نیچه علاوه بر یک فیلسوف ، یک منتقد بود.منتقدی که در شرایط سخت زندگی اجتماعی خود ، هیچگاه دست از بیان عقادیش نکشیده و آنان را با شفافیت تمام بیان کرده است.نیچه از وجوه بسیاری مورد بحث و بررسی قرار می گیرد اما شاکله ی تمام گفته های نیچه در کتاب هایش در دو مورد خلاصه می شود : نخست ، نقد نظریات فیلسوفان پیش از او و دیگر نگاهی جدید به مسائل موجود و ایجاد مسائل و ایده های نو در باب امور فلسفی.نیچه در آثارش به نقد فلسفه ی کانت و همچنین دیگر فیلسوف های معاصر و کهن نطیر افلاطون پرداخته است و در دیگر بخش آثارش به ایده های نویی که در ذهن داشته ، پرداخته و آن را به رشته ی تحریر در آورده است. در مقاله ای که تحت عنوان ” زندگی نامه و خلاصه ای از فلسفه ی فردریش نیچه” که توسط گروه نویسندگان پایگاه تحلیلی آفتاب تحریر شده است ، به بخشی از آرا نیچه پرداخته شده است که ما در ذیل به بخشی از این مقاله با حفظ امانت متن اشاره می کنیم.
- “نیچه در کتابش فراسوی نیک و بد مطرح می کند که باید از دگم گرایی ها در اندیشه فلسفی دوری کرد. او حقیقت گرایی مطلق افلاطون را زیر سئوال می برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می داند. وی می گوید که برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند. نیچه می گوید که باید در تضادهای دوگانه شک کرد. نیز می گوید از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. اگر چه نیچه مطرح می کند که چه بسا این ارزش گذاری ها اشتباه و ظاهربینانه است. از نظر وی نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم. او احکام نادرست را برای زندگی بشری ضروری می انگارد و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی می داند. از نظر او فلسفه فراسوی نیک و بد ضروری ست.”
- “نیچه در انتقاد از فلسفه کانت معتقد است که او در یافتن حکم تالیفی ماتقدم نیز اشتباه کرده است و این حکم را نمی توان یک قوه تازه بشری دانست اگرچه کانت به یافتن آن مغرور بود. او به جای این پرسش کانت که “احکام تالیفی ماتقدم چکونه ممکن هستند؟” این سئوال را که “چرا اصلا باید باور به این نوع احکام ضروری ست؟” لازم برای پاسخ دادن می داند. نیچه این احکام را نادرست می داند. او کانت را به دلیل جستجوی قوه اخلاقی برای بشر شایسته انتقاد می داند. همچنین شلینگ را به دلیل شهود عقلی نامیدن قوه حسی آدمی جهت راضی کردن دینداران استهزا می کند. نیچه این رمانتیسم را عامل فریب روح آلمانی می داند و می گوید که باید بر فریب حواس خود پیروز شویم همان طور که کوپرنیک حرکت زمین را ثابت کرد با وجود آن که به حواس ما درنمی آید. نیچه نیاز آدمی به متافیزیک را باطل می داند. او ابدی و بخش ناپذیر بودن روح را که طبق اندیشه مسیحی ست به تمسخر می گیرد اگرچه علم به جای روح ذهن و عاطفه را جایگزین کرده است. از نظر نیچه علم جهان را توضیح نمی دهد بلکه تفسیر می کند و در واقع معنایی برای وجود نباید در نظر گرفت.”
- “نیچه نتیجه عشق به یک نفر را به زیان دیگران می داند و نتیجه می گیرد که عشق به خدا هم چون عشق به یک نفر است به زیان دیگران تمام می شود. وی همچنین می گوید که آنچه آدمی را والا می کند مدت احساس های والا در اوست نه شدت آن احساس ها. او می گوید که کسی که جنگجوست باید همواره در حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد! و کسی که خود را خوار بشمارد به عنوان خوارشمارنده باز هم خود را بزرگ خواهد دانست. او حقیقت را به دریا تشبیه می کند که چون نمک آب دریا زیاد است تشنگی را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که تشنگی اش را رفع نخواهد کرد. انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند. وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد. کسی که دلش را به بند بکشد جانش را آزاد کرده است. گاهی ظواهر انسان را فریب می دهد مثلا سردی بیش از حد و یخ زدگی می تواند انگشت را بسوزاند و سوزان به نظر آید! آدمی که از بی اخلاقی اش شرمگین است در نهایت از اخلاق خودش هم شرمگین خواهد بود. از نظر نیچه مردان بزرگ فقط آرمان های خود را نمایش داده اند. خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز. هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می کنیم. کسیکه بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد. استعداد آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش کاهش یافت آنچه هست نمایان می شود. کسی که آرمان نداشته باشد کمتر لاابالی ست تا کسی که راه رسیدن به آرمانش را نمی داند. آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند. نسبت به فرد پایین تر از خود نفرت نداریم بلکه نسبت به فرد برابر با خود یا بهتر از خود.”
نویسنده و گوینده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
دیدگاهتان را بنویسید