مروری بر زندگینامه چارلز دیکنز ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

در این بخش از زندگینامه نویسندگان آشنا می شویم با نویسنده زیر :
تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در فراز و فرود این دشت عظیم ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این هم صحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” چارلز دیکنز ” ، نویسنده ی انگلیسی و خالق کتاب ” دیوید کاپر فیلد” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه چارلز دیکنز
چارلز جان هوفام دیکنز(Charles Dickens) هفتم فوریه ۱۸۱۲ در لندپورت انگلستان به دنیا آمد.
پدر او جان دیکنز، کارمند نیروی دریایی بود، و بعدها به خاطر لاابالیگری و وامداریهایش به زندان افتاد، جارلز در ۱۲ سالگی عهدهدار مخارج خانواده شد و در یک کارخانه واکس سازی مشغول بهکار شد.
او بعد از مراجعت پدر توانست به مدرسه بازگردد. پس از اتمام دوره مدرسه در یک دفتر وکالت مشغول کار شد و پسازآن به روزنامهنگاری روی آورد.
به دلیل توانمندیاش در این کار توانست در ۲۰ سالگی خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شود. دیکنز خم مانند بسیاری دیگر از نویسندگان کار خود را از روزنامهنگاری آغاز نمود.
او از برجستهترین رمان نویسان انگلیس در دورهی ویکتوریا بوده است. همچنین میتوان او را یک فعال اجتماعی نیز دانست.
جیمزجویس دربارهی او میگوید: از شکسپیر به اینسو، دیکنز تأثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده است.
آنچه ک در آثار دیکنز تحسینبرانگیز است، داستانسرایی و نثر قوی و خلق شخصیتهای ماندگار در ذهن است.
دیویدکاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیورتویستو داستان دو شهر از آثار فاخر او شمرده میشود.
دلدادگی دیکنز به دختری در عنفوان جوانی و مخالفت خانواده با ازدواج آنها و دیدار دوبارهی آنها در میانسالی باعث به وجود آمدن شخصیت دورا در دیوید کاپرفیلد شده است.”دیوید کاپرفیلد” به دوران پختگی و کمال هنری دیکنز تعلق دارد.
او در سال ۱۸۳۶ با کاترین هوگارت ازدواج کرد.
و یک سال بعد با مرگ خواهر همسرش که با آنها زندگی میکرد روبه روشد که بازتابان را در بیماری سخت رزمیلی در الیورتویست میتوان دید.
در سال ۱۸۷۰ درحالیکه ادوین درود هنوز بهپایان نرسیده بود چارلز دیکنز از دنیا رفت.
آثار چارلز دیکنز
- یادداشتهای پیکویک
- الیور تویست
- ماجراهای نیکلاس نیکلبی
- مغازه عتیقهفروشی
- بارنابی روج
- سرود کریسمس
- زندگی و ماجراجوییهای مارتین چوزلویت
- دامبی و پسر
- دیوید کاپرفیلد
- خانه غمزده
- دوران مشقت
- دوریت کوچک
- داستان دو شهر
- آرزوهای بزرگ
- دوست مشترکمان
- عبور ممنوع
- اسرار ادوین درود
مروری بر آثار و اندیشه ها چارلز دیکنز
چارلز دیکنز را پس از شکسپیر بزرگترین ادیب انگلستان میدانند. رمان نویسی که خالق شخصیتهای افسانهای و بهیادماندنی در تاریخ ادبیات جهان است.
او یکی از معدود نویسندگانی است که تمامی آثارش مورد اقبال جامعهی خوانندگان بوده است.
همچنین منتقدان بسیاری او را بهترین و صاحب سبکترین نویسندهی انگلستان میدانند. رمانهای او با مسائلی اساسی و بنیادی درهمآمیخته است و بخش عظیمی از رمانهای او به مسائلی چون زندگی، اشرافی گری، مشکلات جامعه و … پرداخته است.
اگر قصد بر آن باشد که اندیشههای چارلز دیکنز را بررسی کنیم، بهترین گزینه برای ما رجوع به درونمایه های داستانی او است.
از نخستین درونمایه های داستانی او اختلاف طبقاتی و فقر است.
چارلز دیکنز بسیار با اجتماع خود رابطهی نزدیکی داشت.
از سویی دیگر خود نیز بر اساس زندگی سخت و فقیرانهای که داشت بسیار این مسئله را موردتوجه قرار میداد.
همچنین روایتشده است که او علاوه برداشتن خانوادهای فقیر، خود نیز مدتی از عمرش را به دلیل بدهی و فقر در زندان سپری کرده است.
اینها همه عواملی بود که فقر در صدر فهرست دغدغههای دیکنز قرار بگیرد.
دیکنز فقر را یک عامل خودخواسته نمیدانست و عوامل بسیاری را در آن مؤثر میدید ازجمله آنکه او اختلاف طبقاتی را حاصل رانتخواریها و فساد دولتیهای آن زمان میدید.
همچنین فقر از نگاه دیکنز همراه با معصومیتی بیحد بوده است.
او معتقد بود که فقر انسان را دچار ضعفی میکند که بیش از فساد و فحشا به آدمی یک مظلومیت بیکران عطا میکند.
درواقع او هدیهی ناخوشایند فقر را به آدمی، بردگی فکری و همچنین ظلمهای بسیار میداند.
اما نکتهای که او را شاید کمی متمایز با سایر نویسندگان کند این است که دست فقر آنچنان که بایدوشاید در برابر همت و ارادهی انسان، قوی نیست.
انسانها و شخصیتهای داستان او هیچگاه در برابر فقر جان ندادهاند. آنها باهمت متعالی خود فقر را شکست داده و آن را به زیرخاک بردهاند.
رهایی از فقر در نگاه دیکنز نیز تنها سرمایهداری نبود. بلکه رهایی از فقر در آثار دیکنز آن زمانی صورت میپذیرفت که شخص بتواند از میانبندهای اسارت خود را نجات دهد.
حال چه روحی و چه جسمی. در باب دیگر درونمایه های داستان او باید به مسئلهی حقوق انسانی و قانون است. او بسیار انسان را دارای جایگاه بالایی در جهان هستی میدید.
ازاینرو او معتقد بود حقوق انسانی چیزی است که همگان باید بیشازپیش به آن توجه کنند.
او از حقوق اخلاقی انسان تا حقوق قانونی و مدنی انسان بسیار نوشته است.
دیگر مسئلهای که هرچند کمی ناملموس اما بسیار عیان در داستانهای او به آن پرداختهشده است، صورتی نو از رسوم و باورهای فولکلور است.
او بهجرئت کاشف کریسمس است. شاید باورکردنی نباشد اما آنچه از کریسمس کنون در ذهن همگان شکلگرفته است و همه آن را بهعنوان یک رسم و یک جشن سال نو میشناسند، بهدستان چارلز دیکنز خلق و احیاشده است.
در پیش از او نیز جشنهای سال نو وجود داشته اما چارلز دیکنز در آثار خود خصوصاً در رمان سرود کریسمس چنان به قضیه و توصیف کریسمس میپردازد که مراسمی چون درخت کریسمس، هدیههای یادبود کریسمس و … از یافتههای اوست و او به جامعهی انگلستان و سپس جامعه جهانی هدیه کرده است.
در این باب منتقدان میگویند که کریسمسهای دیکنز اگرچه روی شخصیتهای او هم تأثیری نگذاشته باشد، روی مردم دنیا تأثیر بسیار گذاشته است و این عیناً مسئلهی جهانشمول بودن هنر نوشتار یک نویسنده است.
داستانهای چارلز دیکنز علاوه بر نثری روان، دارای یک طراوت خاصی نیز میباشد. این طراوت عمدتاً به نگاه چارلز دیکنز به فرهنگهای عامه رقم خورده است.
چارلز دیکنز طنز و فرهنگهای طنزگونهی عامه را وارد رماننویسی کرده و از او استفادههای بدیع میکند.
این امر آنچنان بر مخاطبان تأثیر گذاشته که گه گاهی از دیالوگهای داستانی او بهعنوان ضربالمثل استفاده میشود.
دیکنز را باید دقیق و هوشیارانه خواند. هرچند که سالیان سال از درگذشت او میگذرد اما او همچنان در لیست بهترینهای رماننویسی دنیا قرار دارد و آثار جز پرفروشترین های دنیا محسوب میشود.
این هنر قلم یک نویسنده را نشان میدهد که چگونه بتواند در دل سالیان سال جاودانه در بین مردم زندگی کند و آثارش همیشه از یک تازگی خاص برخوردار باشد.
در زیر شما بخشی از رمان آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز را خواهید خواند. رمانی که نه تنها در قامت یک رمان بلکه در قامت یک اثر ادبی بینظیر سالیان سال است مورد اقبال همگان قرارگرفته است.
اگر میخواهید دیکنز را بهتر بشناسید و به سیر تحولات ادبیات در انگلستان آگاه شوید، میتوانید این رمان بسیار ارزنده را مطالعه کنید.
“عمل رفتن از تصور آن آسانتر است. شیادان و فریب دهندگان عالم در مقام مقایسه با خودفریبان کسی نیستند. آنچه که روزی مصاحب شایسته آدم بوده یک روز دیگر مصاحب نامناسبی خواهد بود.
دری که بهسوی زندگی باز میشود بهطرف انسان نمیآید بلکه انسان باید بهسوی آن برود.
در تمام این مدت همچنان بهسوی رودخانه پیش میرفتم؛ اما هرچند هم سریع راه میپیمودم به گرم کردن پاهایم توفیق نمییافتم، کوئی که همانطور که آن طوق آهنی پاهای آن مرد را در پنجه گرفته بود سرمای نمناک نیز به پاهای من چسبیده بود، راهی را که مستقیماً به توپخانه میرفت بلد بودم، زیرا روز یکشنبهای با جو آنجا بودم و جو که روی یکی از توپهای عهد قدیم نشسته بود گفت: وقتیکه شاگردش بشوم، شاگرد رسمی، چه کیفهایی که آنجا خواهیم کرد، اما درنتیجه تراکم گمراهکننده مه از راه منحرف شدم و یکوقت متوجه شدم که بیشازحد بهطرف راست رفتهام و ناچار باید از کنار رودخانه، از کنار سنگهای لق میان گلولای و از کنار دستکهایی که شاخص مد آب بودند، برکردم.
پسازاینکه راهم را باعجله تمام از همین حوالی ادامه دادم و تازه از گودالی که میدانستم به توپخانه نزدیک است گذشته بودم و داشتم چهار دستوپا از پشتهای در آنطرف گودال بالا میرفتم ناگهان آن مرد را در جلو خود نشسته دیدم.
پشتش به من بود، دستهایش را صلیب وار رو هم گذاشته بود و چرت میزد و خسته و مست خواب مینمود. فکر کردم که اگر غفلت مرا باصبجانه اش ببیند خوشحالتر خواهد شد، بنابراین آهسته جلو رفتم و با دست به شانهاش نواختم. دفعنا از جا پرید، اما آنکسی که من میخواستم نبود، مرد دیگری بود! ولی این مرد هم لباس زمخت خاکستریرنگی بتن داشت و تکه آهن بزرگی به پاهایش چسبیده بود و میلنگید.
صدای گرفتهای داشت، از سرما میلرزید، و خلاصه همهچیزش بان مرداولی شبیه بود؛ جز اینکه قیافه دیگری داشت و کلاه نمدی البه پهن وله شدهای روی سرش بود. همه این چیزها را دریک لحظه دیدم، زیرا فقط لحظهای وقت برای دیدن داشتم.”
آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
دیدگاهتان را بنویسید