مروری بر زندگینامه تولستوی ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

ما قصد داریم مقاله تولستوی و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید به دو مدل متنی و صوتی برای راحتی کار شما عزیزان در اختیار تان قرار دهیم
در این بخش از زندگینامه نویسندگان آشنا می شویم با نویسنده زیر :
لئو تولستوی / صد نویسنده برتر جهان
امروز می خواهیم، مقاله تولستوی و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید از سلسله آموزش های آموزش نویسندگی را مورد بررسی قرار دهیم
تاریخ نویسندگی، فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشته است.
از پس هر فراز این قله و در پشت هر فرود این دره، نامهایی نهفته است که هرکدام برگی از هویت و شناسنامهی نویسندگی در سرتاسر جهان را رقم زندهاند.
مطالعهی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها، نمایی هرچند کوتاه و گذرا، اما عمیق و قابل تأمل به ما هدیه میکند.
در دل هر یک از کلمات آنان، گنجینهای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان، رازهایی برای نویسندگان.
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه وزندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیشازپیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشهای چند پی توشهی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” لئو تولستوی”، نویسندهی روسی و از طلایهداران ادبیات را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه
لئو تولستوی در ۹ سپتامبر سال ۱۸۲۸ در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد.
وی در کودکی بافاصلهی هفت سال مادر و سپس پدرش را از دست داد و بعد از مرگ آنان، عمهاش تاتیانا سرپرستی او را به عهده گرفت.
او از سال ۱۸۴۴ به مدت سه سال در رشتهی زبانهای شرقی در دانشگاه درس خواند و سپس در سال ۱۸۴۶ تغییر رشته داد و به دانشکده حقوق منتقل شد.
هدف او از انتخاب رشتهی حقوق این بود که با کسب دانش وکالت و اصلاحات به شرایط ناگوار اجتماعی خاتمه بدهد.
لئو پس از اتمام دورههای مقدماتی نظام، در جنگهای قفقاز شرکت کرد و داستانهای سه گانه ی (کودکی، نوجوانی و جوانی) که تجربههای او از جنگ و سربازان بود را نوشت.
با آغاز جنگهای کریمه در سال ۱۸۵۴ به جبههی سواستوپل رفت و به علت گزارشهای واقعی او از میدان جنگ، وی را بهعنوان نویسندهای چیرهدست میشناختند.
او پس از سقوط سواستوپل به سنپترزبورگ رفت و بارهایی ارتش به زادگاه خود بازگشت.
لئو در سال ۱۸۶۲ با دختری به نام سوفیا ازدواج کرد و به کمک پشتیبانی همسرش از فعالیتهای ادبی او، آثار جاودانه ی جنگ و صلح و آناکارنینا را منتشر کرد.
زندگی آنها عاشقانه اما پر از جدال و تنش بود؛
سوفیا بعد از خواندن دفترچه یادداشت دوران قبل از ازدواج لئو و آگاهیاش از خوشگذرانیها و عیاشیهای همسرش و همچنین ورود عمیق تولستوی به مسائل فلسفی، مشکلاتش با وی آغاز شد.
آنها صاحب ۱۳ فرزند بودند که ۴ فرزندشان در کودکی فوت شدند.
مشکلات خانوادگی و تحتفشار قرار گرفتن از سوی حکومت و پلیسهای تزار باعث شد وی همسر خود را رها کرده و همراه با دختر کوچک و پزشک خانوادگیاش به جنوب روسیه برود.
وی روزهای آخر زندگی را به سختی گذراند و در ۲۰ نوامبر سال ۱۹۱۰ در ۸۲ سالگی درگذشت.
آثار
لئو تولستوی، از زمرهی نویسندگانی است که حیطهی کاری گستردهای داشت و در زمینهی نویسندگی آثار فراوانی را بهجای گذاشته است.
در ذیل فهرستی از آثار او را باهم مشاهده خواهیم کرد.
رمان
- به یکدیگر محبت کنید
- حرص باعث هلاکت است
- جنگ و صلح
- رستاخیز
- تریلوژی کودکی، نوجوانی، جوانی
- آناکارِنینا
- قزاقان
رمان کوتاه
- مرگ ایوان ایلیچ
- سونات مرگ
- سونات کرویتسر
- کوپن تقلبی
- سعادت خانوادگی و داستانهای دیگر
داستان کوتاه
- پدر سرگی
- ارباب و نوکر
- طبل میانتهی و هفت داستان دیگر
- سه پرسش
- داستانهای سواستوپول
- پولیکوشکا
- دو سوار
- شیطان
نمایشنامه
- بار دانش
- نوری در تاریکی میدرخشد و پتر خباز (دو نمایشنامه)
هنر و ادبیات
- هنر چیست؟
سایر آثار
- فیلیپ کوچولو
- داستانهایی برای بچهها
- اعتراف و سرشماری در مسکو
- پول و شیطان
- عید پاک
- مورچه و کبوتر
- بهترین داستانهای کودکان و نوجوانان
- خداوند حقیقت را میبیند اما صبر میکند
- جوانی بربادرفته
- بیستوسه قصه
- محکوم بیگناه
- عشق بیپایان
- نامههای تولستوی
- زمیننورد
مروری بر آثار و اندیشه ها
لئو تولستوی را یکی از بزرگمردان تاریخ ادبیات و نویسندگی میدانند.
او نهتنها یک نویسندهی تمامعیار بلکه یک انسان به شدت پر فراز و نشیب و دنیا دیده بود.
او تمام سعی خود را بر تحول اجتماعی و تحول فردی در انسانها صرف کرد.
از نظر او جهان ما پر از پیچ و تابهای فلسفی است و ما باید برای پاسخ به هر کدام از این پرسشها بسیار پیگیر باشیم.
او معتقد بود که انسان از بدو ورود در این دنیا، مسئولیتهایی را به دوش میکشد که به ظاهر نهان است اما بر روی دوش او سنگینی میکند.
او بارها در جنگ و صلح و آناکارنینا، بخشهای مختلفی از زندگی فردی یک انسان را به چالش کشیده است و مسائل و دیدگاههای فردی خود در باب فلسفهی زندگی را نیز به نگارش در آورده است.
از این رو او بسیار انسانی تفکر گرا و صد البته دقیق و تیزبین بود.
او دورههای دشواری از زندگیاش را در سختی فقر و سختی جنگ گذراند.
او سپس بعد از سالها، به یک انقلاب درونی دچار شد.
او در باب این انقلاب درونی چنین میگوید، که ازنظر وی مرز فروپاشی انسان تأمل در خود است.
هر انسانی که در خود بنگرد و سپس به جامعه و جهان هستی در یک نگاه دیگر بنگرد، درمییابد که پوچی چیست و چگونه است که یک انسان اینچنین پوچ مینماید.
روی دیگر این سکه آن زمانی بود که او بهعنوان کارمند ادارهی سرشماری مسکو مجبور به سرشماری از خیل عظیمی از مردم گردید.
تقابل او با فقر و فحشا و جنگزدگی و بدبختی او را مرز انحطاط برد و مجال اندیشه را بر او بست.
این اتفاق درست درزمانی میافتد که او در اوج شهرت قرار دارد.
او به یکباره سکوت میکند و ترجیحی بر این سکوت قائل میشود تا که با آن به التهابات درونش آرامش بخشد.
این التهابات درونی بعدها در مقالاتی منتشر شده و یا منسوب به او بسیار سر و صدا میکند.
او از عدل مینالد و تفکر عدالت اندیشی را یکی از پست ترین تفکرها میداند.
او آنگاه دید خود را به دنیا چنان عوض میکند که کلیسا نیز حکم ارتداد او را صادر میکند.
اما تولستوی از تلاش برای آزادی بشر از چنگال افکار پوسیده دست نمیکشد.
او در نوشتههای خود حتی این امر را بسیار گوشزد میکند که راه رهایی مبارزه است و مبارزه دری بهسوی آزادیهاست.
در باب انقلاب درو نیش نوشتههایی شخصی دارد که میگویند:
” هر بار که میکوشیدم آن چیزهایی را بروز دهم که صادقانهترین آرزوهایم را شکل میدادند، یعنی این را که میخواستم ازنظر اخلاقی انسان خوبی باشم، با تحقیر و تمسخر روبهرو میشدم؛ و بهمحض آنکه تسلیم تمایلات دون و دنیایی خود میشدم، تحسین و تشویق در انتظارم بود.
جاه پرستی، قدرت خواهی و قدرتطلبی، پولپرستی و ثروت دوستی، شهوت زدگی، غرور، خشم، انتقام، برای همگان همهی اینها مایهی احترام بود.
با سر سپردن به این تمایلات شبیه بزرگترها می شدم و احساس می کردم دیگران از من رضایت دارند….نمی توانم بدون وحشت، انزجار و دردی در سینه، آن سال ها را به یاد آورم.
من در جنگ آدم کشتم، کسانی را به جنگ رو در رو فراخواندم تا به قتلشان برسانم، در قمار می باختم، از دسترنج دهقانان تغذیه می کردم، آنان را مجازات می کردم، دنبال فساد می رفتم، دروغ می گفتم.
دروغ، دزدی، گناه ، مستی، خشونت، قتل… جنایتی نبود که من مرتکبش نشده باشم و در تمام این مدت، از من تمجید می کردند و هم سن و سال هایم مرا انسانی نسبتاً با اخلاق می شمردند و هنوز هم می شمارند.” _ دفتر خاطرات شخصی
اگر بخواهیم مروری بر دو اثر فاخر “لئو تولستوی” داشته باشیم میتوانیم بگوییم که آناکارنینا و جنگ و صلح بهترین گزینههای ما هستند.
آناکارنینا صرف از داستان و شخصیتهای آن، ماجرای اشرافی گری است. این اشرافزادگی به عشق و اجتماع نیز گره میخورد.
حقیقت این داستان در باب فضای اجتماعی اشرافی و موقعیت مردم است که در قالبی بسیار دلنشین به موضوعات روز نیز گرهخورده و آن را با خود درگیر میکند.نکتهای در باب کتاب آناکارنینا وجود دارد که بسیار بحثبرانگیز است.
در ابتدای کتاب تولستوی ازجمله استفاده میکند که همگان را متحیر میکند او میگوید که خوشبختی همیشه به یک شکل است اما بدبختها، هرکدام به نوع خاصی بدبختاند.
این نیز یکی دیگر از دیدگاههای بسیار فلسفی او در باب جهان هستی بوده است.
همچنین عشق یکی از درونمایه داستان تولستوی است که بدون شک در تمامی داستانهای او نقشی از آن میبینیم.
عشق از منظر تولستوی کمی برخلاف رمانتیسم بسیار پرشور اما پوچ بنا میشود. او بسیار دراینباره سخن گفته است و البته سخنهای او بهمراتب احوالات روحی و درک او از عشق بسیار متفاوت بوده است.
جنگ و صلح نیز، یک روایت ضد ظلم و روایتی ضد جنگ است.
یکی از فعالیتهای تولستوی در زمان جنگها، واقعهنگاری بوده است.
او در جنگ های بسیاری شرکت کرده و در هر جنگ بهعنوان یک واقعهنگار همیشه مورد تحسین قرارگرفته است.
این تجربه از او باعث شده است که او در باب جنگ دیدی متفاوت داشته باشد.
در واقع دید او به جنگ یک دید بسیار دوجانبه است.
همانطور که از نام کتاب او پیداست او به نحوی هم ضد جنگ عمل میکند و هم طرفدار جنگ.
او جنگ را اگر در راستای مقاومت و جلوگیری از وحشیانهترین تجاوزها باشد، روا میداند و آن را میستاید.
اندیشه های لئو تولستوی ادبیات روسیه را بسیار مورد تغییر و تحول قرارداد .
او یک انسان وارسته و درعینحال پرسشگر بود و در همه حال به دنبال آزادی و از همهچیز مهمتر یک اصلاح درونی در افراد و اشخاص جامعه بود.
و از آن دسته متفکرانی بود که باور داشت رهایی یک جامعه از شر بدیها تنها با تغییر تکتک افراد جامعه رخ میدهد و بهجز این امر نباید انتظار دیگری در برابر تغییر داشت.
در ذیل بخشهایی از کتاب آناکارنینا و جنگ و صلح را باهم میخوانیم:
” تمامی انسانهای خوشبخت شبیه یکدیگرند ولی بدبختها هرکدام به شیوهی خاصی بدبختاند…. در زندگی وضعی نیست که انسان نتواند به آن خو بگیرد، بهویژه هنگامیکه ببیند همه اطرافیانش آن را پذیرفتهاند.” _ آناکارنینا
” پرنس آندرهی گفت: نه؛ اسیر نباید گرفت. همین گرفتن اسیر کیفیت جنگ را عوض میکند و از خشونت آن میکاهد.
با گرفتن اسیر ما جنگ را به بازی بدل میکنیم. بازی بزرگواری و کرامت و از این قبیل؛ و همین است که کار را خراب میکند.
از حقوق جنگ و بزرگمنشی و مصونیت پیغامرسانان و پایمردان بخشایش بر بیچارگان و از این قبیل حرف میزنند. اینها همه حرف مفت است. نه؛ اسیر نباید گرفت.
باید کشت و خود از مرگ استقبال کرد. اگر این بزرگمنشیهای دروغین در جنگ نمیبود ما فقط زمانی و آنهم برای چیزی به جنگ میرفتیم که مثل امروز ارزش مردن داشته باشد.
آنوقت دیگرکسی برای اینکه پاول ایوانویچ به میخاییل ایوانویچ دهنکجی کرده جنگ راه نمیانداخت.
آنوقت اگر جنگی مثل امروز درمیگرفت همه جانانه میجنگیدند.
آنوقت سلحشوری سربازان مثل حالا نمیبود؛ آنوقت این آلمانیهایی که ناپلئون به اینجا آورده از وستفالن و هسن به دنبال او به روسیه نمیآمدند؛ و ما هم به اتریش و پروس نمیرفتیم تا در جنگی که نمیدانیم برای چیست خود را به کشتن دهیم.
جنگ ناز و نوازش و مبادله تمجید و تعارف نیست.
بلکه پلیدترین و زشتترین کارهاست. باید این را دانست و جنگ بازی را کنار گذاشت. مسئله همه اینجاست: باید کار را از دروغ پیراست. جنگ است؛ بازی نیست.”. جنگ و صلح
نویسنده و گوینده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
دیدگاهتان را بنویسید