مروری بر زندگینامه گابریل گارسیا ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

گابریل گارسیا مارکز │صد نویسنده ی برتر جهان
در این بخش از زندگینامه نویسندگان آشنا می شویم با نویسنده زیر :
مطلب پیشنهادی : آموزش نویسندگی
مطلب پیشنهادی : کلاس نویسندگی
تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است.
از پس هر فراز این قله و در پشت هر فرود این دره ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این هم صحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” گابریل گارسیا مارکز ” ، نویسنده ی کلمبیایی و از نامداران حوزه ی ادبیات داستانی را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز (Gabriel José García Márquez) ششم مارس ۱۹۲۷ در منطقهی فقیرنشین آرکاتاکا واقع در شمال کلمبیا متولد شد.
وی برای تحصیلات به پایتخت کلمبیا، بوگاتا رفت و به اصرار خانواده به تحصیل حقوق پرداخت، ولی پس از مدت کوتاهی دریافت که تنها نوشتن میتواند روح سرکش اورا آرام کند.
گابریل در کتاب “زندهام که روایت کنم ” اذعان دارد که دوران کودکی او، منبع الهام وی در تمام داستانهایش بوده است.
علاوه بر این گابریل آگاهیهای سیاسی خود را مدیون پدربزرگ آزادیخواه خویش است، چراکه پدربزرگ و مادربزرگش او را بزرگ کردند.
گابریل در دوران جوانی حرفهی روزنامهنگاری را دنبال کرد و همچنین موفق به انتشار داستانهای کوتاهش شد.
گابریل گارسیا مارکز در سن ۲۳ سالگی نخستین کتاب خود را منتشر کرد.
همچنین در ۲۷ سالگی بهعنوان خبرنگار آل اسپکتادور در رم و بعد از آن در پاریس فعالیت کرده است.
گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۵۸ به وطن خویش بازگشت و از مرسدس بارکاپاردو ازدواج کرد.
و بعدازآن بیشتر دوران زندگی مشترکشان را در مکزیک گذراندند. در رابطه با فعالیتهای وی میتوان به این نکته اشاره کرد که گابریل گارسیا مارکز یکی از پیشگامان سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه ک تمام آثارش را نمیتوان جزی از ین سبک دانست، اما غالب آثار او به این گرایش ادبی نوشتهشده است.
او نوشتن رمان صد سال تنهایی خود را از سال ۱۹۶۵ آغاز کرد، نوشتن این رمان دو سال به طول انجامید، و سپس در بوینرس آیرس منتشر شد و در سال ۱۹۸۲ توانست جایزهی نوبل ادبیات را برای گابریل گارسیا مارکز به ارمغان آورد.
بنیاد نوبل، گابریل گارسیا مارکز را “شعبدهباز کلام و بصیرت” دانسته است. تمام نسخههای چاپ اول این کتاب در طول چند روزبه فروش رفت و تاکنون به بیش از ۳۰ زبان ترجمهشده است.
در سال ۱۹۷۰ کتاب سرگذشت یک غریق را در بارسلون چاپ کرد.
او با نگارش کتاب “داستان باورنکردنی و غمانگیز ارندیرای سادهدل و مادربزرگ سنگدلش“، جایزه “رومولوگایه گوس” بهترین رمان را کسب کرد.
و کتاب پاییز پدرسالار حاصل مطالعه بر روی دیکتاتوری فرانکو بوده است.
در سالهای پایانی زندگی گابریل گارسیا مارکز توانایی نوشتن او بهشدت کاهشیافته بود بهقدری که گابریل برای نوشتن کتاب خاطرات “روسپیان غمگین من ” حدود ده سال وقت صرف کرد.
و پسازآن در سال ۲۰۰۶ رسماً اعلام نمود که تمایل به نوشتن را ازدستداده است.
آخرین اثر او کتابی است تحت عنوان “نیامدم ک سخنرانی کنم”که شامل ۲۲۲ سخنرانی او در سراسر دنیا است، میباشد.
این نویسندهی نامی آمریکای لاتین در سال ۲۰۱۲ مبتلابه آلزایمر شد و در سال ۲۰۱۴ در خانهاش در مکزیکوسیتی در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
آثار گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز از جمله پر کاران ادبیات است و کارهای او نیز به اکثر زبان های دنیا ترجمه شده است.در ذیل فهرستی از کارهای او را مشاهده می کنید.
آثار داستانی
- ساعت شوم چاپ ۱۹۶۳
- صدسال تنهایی چاپ ۱۹۶۷
- پاییز پدرسالار چاپ ۱۹۷۵
- گزارش یک مرگ ۱۹۸۱
- عشق سالهای وبا چاپ ۱۹۸۵
- ژنرال در هزار توی خود چاپ ۱۹۸۹
- خاطرات روسپیان غمگین من چاپ ۲۰۰۴
آثارغیر داستانی
- سرگذشت یک غریق چاپ ۱۹۷۰
- بوی خوش گواوا چاپ ۱۹۸۰
- سفر پنهانی میگل لیتین به شیلی
- گزارش یک آدمربایی چاپ ۱۹۹۶
- زندهام که روایت کنم چاپ ۲۰۰۲
- یادداشتهای روزهای تنهایی چاپ ۲۰۰۰
مروری بر آثار و اندیشه ها گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز آدمی آزاداندیش بود. او تمام عمر خود را صرف فعالیتهای اجتماعی و سیاسی کرد. عمده فعالیت او علاوه برنوشتن، فعالیت در دل روزنامهها بود.
او بسیار به مسائل سیاسی علاقهمند بود و در این حوزه از صاحبنظران نامی بود.
در باب فعالیتهای اجتماعی نیز او یکی از سردمداران نهضتهای آزادیخواهی بود.
او تمام تلاش خود را در جهت آزادی، رهایی مردم از فقر و گسترش صلح در دنیا کرد.همهی این دستاوردها را تنها با استفاده از یک عنصر در زندگی خود بهدست آرود و آن قلم پویای او بود.
او بسیار قلم توانایی نداشت. همیشه و در همهجا، قلم جادویی او معجزه میکرد و چهبسا بسیاری از گرایشهای سیاسی و آزادیطلبان در پی نوشتههای او چه جانفشانی ها نکردند و او را رهبر خود ندانستند.
از سیاست که بگذریم. گابریل گارسیا مارکز یک هنرمند بهتماممعنا بود.
درک هنری او باعث شده بود که او علاوه بر نویسندگی در حوزههایی چون عکاسی و سینما نیز صاحبنظر باشد.
فعالیتهای روزنامه نکاری او و از سوی دیگر مطالعات بسیار او در باب زیباییشناسی او را همیشه در صدر لیست انسانهای همعصر خود قرار داده و این امر نیز سبب شهرت او شده است.
او هنر را در همه حال در یک بعد فلسفی و در یک نگارهی بسیار منطقی بررسی میکرد.
او هنر را عاملی رهاییبخش میدید و معتقد بود که نوشتههای او نیز مانند یک قاب عکس یا یک فیلم داستانی میتوانند بخشی از هنر باشند.
گابریل گارسیا مارکز اما باوجود همهی موارد فوق یک نویسندهی تمامعیار بود. او را همه به نویسندگی میشناسند.
او مرزهای نویسندگی در سبک رئالیسم جادوی را تحت تأثیر قرارداد و در این میان آثاری خلق کرد که سرمشق پیروان این سبک است.
او بسیار قلمی ساده و روان داشت و ازنظر منتقدین، خواندن کتابهای گابریل گارسیا مارکز بهمثابه شنا در آرامترین دریای دنیا است.
او کلماتی شیرین و ساده، خط داستانی مشخص، شخصیتپردازی فوقالعاده و همچنین درک ادبی بسیار بالا داشت.
گابریل گارسیا مارکر از آن دسته افرادی بود که در ادبیات هیچگاه زیاده ننوشت و هیچگاه مختصر گویی نکرد.
او کاسهی صبر مخاطب را در دستان خود داشت و مدام به آن آب میریخت و از آن محافظت میکرد تا که از دست نرود و نشکند.
از این رو گابریل گارسیا مارکز را باید یکی از نوابغ عصر خود دانست.
گابریل گارسیا مارکز را تنها میتوان در یک اثر خلاصه کرد و آن صد سال تنهایی است.
گابریل گارسیا مارکز با این رمان لقب جادوگر حوزهی ادبیات رئالیسم را به خود اختصاص داد.
او حتی مبدع یک سبک و گرایش در نوشتار رمان شد و صد سال تنهایی را یک اثر “رئالیسم جادویی” میخوانند.
داستان روایت یک زوال عقلی را به ما نشان میدهد که مردم یک روستا به دلیل بیخوابی تجربه میکنند.
آنها برای آنکه این روستا و اتفاقات آن از خاطرشان نرود، برای هر چیز علامتی تعیین میکنند و بر هر چیز علامتی میزنند.
این آغاز نخستین جرقههای نمادگرایی و دریچهی ورود به ذهن نویسنده یعنی گابریل گارسیا مارکز است.
نمادگرایی او و استفاده از عنصرهای بشری در صد سال تنهایی ما را به سمت مفاهیم عمیق انسانی رهنمون میسازد.
گابریل گارسیا مارکز هرچند در این داستان از اشخاص حقیقی برای روایت بهره میگیرد اما روایت او بههیچوجه یک روایت خطی نیست و روابط علت و معلولی نیز در آن جاری نیست.
نمادهای که گابریل گارسیا مارکز در این داستان به نمایش میگذارد و در باب آن مینویسد بهقدری عمیق و لایهلایه است که شورای بزرگترین جایزهی ادبی جهان را به اهدای جایزهی نوبل به این داستان مجبور میکند.
صد سال تنهایی در 1982 برندهی جایزهی نوبل شد و این ماندگارترین اثر رمان در دنیای ادبیات هنوز در لیست 100 رمان برتر دنیا و 100 کتاب ارزشمند تاریخ دنیا قرار دارد و پرفروشترین کتاب جهان رمان در دنیا شناخته میشود.
گابریل گارسیا مارکز آدمی بسیار احساسی و درگیر عاطفه بود.
خاطرهای جالب که از زبان همسر او نقل میشود چنین است که:” گابریل عمدتاً داستانهایش را برای من تعریف میکرد.
او پیش از نوشتن داستانی، برای من تا انتهای آن را گفته بود و من میدانستم که درنهایت داستان چه اتفاقی میافتد.
در یکی از روزهای که او مشغول نوشتن صد سال تنهایی در طبقهی بالای خانه بود، ناگهان به طبقهی پایین آمد و مانند یک ابر بهاری شروع به گریه کردن کرد. پرسیدم چه شده است؟ گفت:
” سرهنگ را کشتند.”.
ابتدا منظورش را نفهمیدم، اما متوجه شدم که شخصیت داستان خودش را می گوید او آنچنان مجذوب نوشتههای خود بود که بااینکه میدانست پایان داستان به چه شکلی بهپایان خواهد رسید، اما از نوشتن آن هنوز متأثر میگردید و یا احساسی میشد.”.
این راز ماندگاری گابریل گارسیا مارکز بود. او با نوشتههای خودش پیوند خورده بود و این دلیل ماندگاری و بقای نوشتههای او بوده است.
مطلب پیشنهادی : تحلیل کتاب صد سال تنهایی
در ذیل بخشی از کتاب صد سال تنهایی را با هم مرور می کنیم:
” یک بدبختی باعث از یاد رفتن بدبختی دیگر می شود…… ما جایی نخواهیم رفت.زیرا پسرانمان در این جا بدنیا آمده اند.خوزه آرکادئو بوئندیا پاسخ داد:ما هنوز در این جا کسی را از دست نداده ایم.انسان تا وقتی کسی را در جایی زیر خاک نداشته باشد به آن مکان تعلق ندارد.اورسلا با نوعی ثبات و متانت توام با نرمش پاسخ داد:اگر مشکل این است من حاضر هستم بمیرم تا بقیه شما در این جا بمانید….”
نویسنده و گوینده : محمدرضا تیموری
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
دیدگاهتان را بنویسید