مروری بر زندگینامه شهریار ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

در این بخش از زندگینامه نویسندگان آشنا می شویم با نویسنده زیر :
شهریار و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید
تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” شهریار ” ، شاعر بلند آوازه ایرانی و خالق کتاب “حیدر بابایه سلام ” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه
استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار فرزند حاج میر آقا خشکنابی که خود از اهل ادب بود در تبریز چشم به جهان گشود. تولدشهریار متقارن با انقلاب مشروطیت شد و آنچه که در تذکره ها ذکر شده است ، در حدود سال (1283-1285) در روستای خشکناب نزدیک بخش قره چمن متولّد گردید. محمد حسین تحصیل را در مکتب خانه قریه زادگاهش با گلستان سعدی، نصاب قرآن و حافظ آغاز کرد و نخستین مربی او مادرش و سپس مرحوم امیر خیزی بود.تحصیلات ابتدایی را در مدرسه دار الفنون تهران به پایان رساند. در سال 1303 شمسی وارد دانشکده پزشکی گردید که آن زمان به آن مدرسه ی طب می گفتند و سپس با هر مشقتی که بوده دوره ی پزشکی را تا به سال آخر پیش برد اما درگیری های عاطفی او ، باعث خروج به یکباره ی استاد شهریار از مدرسه ی طب شد و کمی قبل از اخذ مدرک دکتری، پزشکی را رها کرد و به خدمات دولتی پرداخت.ماجرای عشق او نیز ماجرای غریبی است. او عاشق دختری می شود و سپس آن دختر معشوقه ای دیگر پیدا کرده که از منسب داران دولتی بوده است ، از این رو این رقابت عشقی سر انجام علی رغم میل باطنی دختر به ازدواج با آن مامور دولت و تهدید های آن مامور دولتی در حق جان شهریار ، به یک تراژدی ختم شد و شهریار سال های بسیار در غم معشوقه ی خویش سوخت و جز به عالم شعری پناهی نبرد. به قول خود شهریار این شکست، و ناکامی عشق، موهبت الهی بود که از عشق مجازی به عشق حقیقی و معنوی او را رهنمون ساخت. در اوایل جوانی و آغاز شاعری، بهجت و پس از سال 1300 که به تهران رفت (شیوا) تخلص می کرد ولی به انگیزه و ارادت قلبی و ایمانی که از همان کودکی به خواجه حافظ شیرازی داشت، باعث شد تا که برای یافتن تخلص خود دست به دامان آن بزرگوار برد. از این رو ، در شبی غریب ، که غم غربت و پیشامد های عاطفی بر او چیره گشته بود ، تفالی به دیوان حافظ زد و قرعه ی فال به نام ” شهریاران” افتاد و این چند بیت حاصل هر دو بار تفال او به دیوان خواجه حافظ شیرازی بوده است:
غم غریبــــی و محنــت چو بر نمـــی تابــم
روم به شــــهر خود و شــــهریار خود باشــــم
دوام عمراو زملک اوبخواه زلطف حق حافظ
که چرخ این سکه دولت به نام شهریار زدند
از خصوصیات بارز او نازکی طبع و حساسیت بالا بود. او همچنین آدمی بسیار فروتن ، اهل ادب ، خوش برخورد و با اخلاص بوده است و همچنین علاقه ی بسیاری به اهالی هنر و هنر هایی چون موسیقی، و خوشنویسی داشته است. او خط نسـخ و نــسـتعلیق و بویژه خط تحریر را خوب می نوشت در جوانی سه تار می زد و آنطور نیکو می نواخت که اشک استاد، ابوالحسـن صبا را جاری می کرد و برای ساز خود می سرود:
نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایـه تســـــلــی شـــبهای تار مــن
پس از مدتی برای همیشه سه تار را هم کنار گذاشت خاطرات کودکی و نوجوانی شهریار بیشتر در منظومه های حیدر بابا شاهکار کم نظیر ترکی و افسانه شب، مندرج است و با خواندن آنها می توان دور نمای کودکی و نوجوانی او را کم و بیش تصویر کرد. تلخ ترین خاطره زندگی شهریار مرگ مادر او است که در تاریخ 31 تیر ماه 1333 اتفاق افتاده و شاهکار خوب و به یاد ماندنی “ای وای مادرم “یادگار آن دوران است مادرش نیز همچون پدر در قم دفن شد. از سال 1310 تا 1314 در اداره ثبت اسناد نیشابور و مشهد خدمت کرد. در نیشابور به خدمت نقّاش بزرگ کمال الملک رسید و آن مثنوی زیبا و معروف را برای وی سرود. در مشهد نیز همدم و معاصر استاد فرخ خراسانی، گلشن آزادی، نوید و دیگر شاعران گران مایه از آن خطه پربرکت بود در سال 1315 شمسی به تهران منتقل شد و مدتی در شهرداری و سپس در بانک کشاورزی به کار پرداخت. چند سالی در عوالم درویشی سیر کرد. سرانجام به زادگاه اصلی خود تبریز بازگشت و تا زمان بازنشستگی در بانک کشاورزی تبریز خدمت کرد و عاقبت پس از 83 سال زندگی شاعرانه پربار و باافتخارروح این شاعر بزرگ در 27 شهریور ماه 1367 به ملکوت اعلی پیوست.
آثار
- دیوان اشعار
- حیدر بابایه سلام
مروری بر آثار و اندیشه ها
شهریار ، به حقیقت شهریار شعر عاشقانه ی ایران است. آنچه که در میان عامه ی مردم از صورت شخصی به نام شهریار نقش بسته است،تصویر شاعری غزل سراست که در پیِ عشقی ناکام،زندگی مشقت باری را پشت سر گذاشته و سبب شهرت وی نیز همین غزلیاتی است که در فراق محبوب خویش سروده است.این تصویر،شمایی صحیح اما ناقص از شهریار است.شهریار پیش از آنکه یک عاشقِ شاعر باشد،برگ ارزنده ای در ادبیات معاصر ایران است.خدمات ارزنده ی وی به شعر و شاعری در ایران بر کمتر کسی پنهان است.اگر مبدا زندگی ادبی شهریار را بجوییم،باید به تبریز و دوران کودکی وی سری بزنیم.شهریار به سبب محیط خانوادگی،هم نشین و همراه سخنِ بزرگان ادبیات کلاسیک ایران نظیر سعدی،حافظ و نظامی بوده است.این آشنایی و موانست دوران کودکی،به یک تسلط بی نظیر در دوران جوانی وهنگام غزلسرایی تبدیل گشت و این امر خود یک نکته ی مثبت در زندگی ادبی شهریار است.شهریار با آگاهی و تسلط بر متون منظوم و منثورِ پیش از خود،علاوه بر استفاده از قالب ادبی سنتی،صورت جدیدی از احساس و تکنیک شاعرانگی به غزل سرایی معاصر افزود.اوج این مقوله در “مرغ بهشتی” وی مشهود است که در آنجا اِلِمان های شعر کلاسیک در کنار تکنیک های نو و بدیع شهریار در کنار هم دست به خلق یک شاهکار ادبی زده اند.جمع کثیری از منتقدانِ شهریار،او را یک مقلد ادبی میدانند اما جریان ساری شعر او دست رد بر این امر زده و نشان از یک الهام پذیری آن هم تنها در قالب و سبک دارد.بعنوان مثال از بدیهیات است که شهریار به شدت تحت تاثیر حافظ بوده است اما ما نقشی از مفاهیم حافظانه در شعر شهریار نمیبینم بلکه وی عبارات و الفاظی منحصر به خویشتن دارد.امر دیگری که در حوزه ی معنا شهریار را اندکی پیش تر از سایرین قرار میدهد،جهان بینی و نگاه او نسبت به عواطف بشری ست.کانون نگاه او یک عشق زمینی است و برای این عشق زمینی تقدسی والا قائل است و تمام کائنات،آیات،روایات و حکایات را در اختیار همان یکدانه معشوق قرار میدهد.دیگر تکنیکی که شهریار از آن در سرایش غزل ها استفاده نموده است،انقلاب ابیات با حفظ مفهوم واحد است.بعنوان مثال اگر حافظ را مبدا این تحول در غزلسرایی بدانیم،شاهد آن هستیم که یک غزل مشتمل بر هفت هشت بیت است که هر بیت به تنهایی معنای واحدی را منتقل میکند،اما در شهریار قضیه کمی متفاوت است.وی بعنوان نمونه عشق را نقطه ی پرگار دایره ی غزل قرار میدهد و در هر بیت از غزل هایش نگاه متفاوتی نسبت به همان موضوع اما از جنبه های متفاوت ارائه میدهد.این خود بدعتی بود که شهریار بیش از سایرین به آن دامن زد.دیگر مسئله شهریار و استقبال وی از شیوه های نوین سرایش شعر است.این نابغه ی علم ادبیات نه تنها در غزلسرایی بلکه در سایر قالب های شعری نیز اشعاری فخیم و استوار دارد و رازی که در زیبایی این استقبال ادبی وجود دارد،قاب های شاعرانه ی شهریار است.شهریار خصوصا در اشعار نو خویش به مثابه یک نقاش ماهر و چیره دست به نقاشی شعر میپردازد.شهریار تاب حصار واژگان را نداشت و دیگر خدمتی که به شعر کلاسیک کرد،استفاده از واژگان نو در عین حفظ موسیقی شعر بود.واژگانی که پیش تر در غزل استفاده نمیشدند را شهریار به خدمت گرفت تا در قریب ترین فاصله ی ممکن به احساسات مخاطب نزدیک میشود.از خدمات شهریار در حوزه ی تغزل هر چه بگوییم باز مراتب بحث بسیار است.اما منظر کلام را از تغزل به شخصیت شهریار تغییر دهیم.شهریار آدمی پر از دغدغه ی اصالت بود.یک عرق ملی نسبت به فرهنگ ایران و یک عرق وطنی نسبت به زادگاهش تبریز،محرک او در جهت سرایش و تحقیقات ادبی بود.منظومه ی “حیدربابایه سلام” به جد نخستین منظومه ی فولکلور ایران است که باعث حجم عظیمی از روابط بین الملل شد.شهریار همانطور که عرض کردم،تبریز را کانون شعر خود قرار داده و تماما هر آنچه پیرامون اوست را صید تاریخ و فرهنگ آن سرزمین کرده است.او نشانه پردازی را مقدمه ای بر گستراندن شناخت در ادبیات قرار داد.هویت فرهنگی او که از دوران نوجوانی شکل گرفته و تبدیل به یک عمارت عظیم شده بود،هر دم او را ندا بر تحقیق و مطالعه و عرضه ی فرهنگ غنی ایران میزد.شهریار برگ های فراموش شده ی تاریخ قومی ایران را دوباره ورق زد و آن را جاودانه کرد.
غزل معروف شهریار که با نام ” حالا چرا؟” در میان مردم شناخته می شود را با هم مطالعه می کنیم. روایت شده است که این غزل در پی دیدار مجدد او و معشوقه اش در سن کهنسالی شهریار سروده شده است.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
نویسنده و گوینده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
امتیاز بدی، من انرژی می گیرم.شاد باشید و پرانرژی دوست عزیز
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
زندگینامه استاد شهریار کار بسیار عالی و جذابی بود خیل یجالب با اینکار شما در تاریخ سفر کردیم