پادشاه زورگو
در زمان های قدیم ، در شهر بابل پادشاهی زندگی می کرد که بسیار زورگو بود.
او دستور داده بود که هیچکدام از مردم شهر بابل نخندند.
هر کدام از مردم شهر بابل که می خندید ،
توسط او به سخت ترین مجازات تنبیه می شد.
مردم سرزمین بابل ، آنقدر نخندیده بودند
که حتی خندیدن و صدای خنده نیز از یادشان رفته بود.
سرزمین بابل با این حجم از غصه ی مردم ،
تبدیل به یک شوره زار گردیده بودید .
دیگر هیچ زمینی محصول نمی داد.
در ادامه داستان پادشاه زورگو می خوانیم
دیگر هیچ شکوفه ای روی درخت ها
نمی رویید و این ها همه بخاطر غمی بود که در
سینه ی مردم وجود داشت .
اما روزی در یکی از میدان های شهر ،
پیرمردی زمین خورد و پسر بچه ای خندید .
همه ی مردم ناگهان به آن پسربچه نگاه کردند و
همگی از ترس متفرق شدند.
آن پسربچه که تازه متوجه کار خودش شده بود ،
سریعا خنده ی خود را کنترل کرد و به سمت خانه دوید.
پسربچه ، تمام شب را با ترس طی کرد.
او تمام شب را به این فکر بود
که نکند کسی به پیش پادشاه خبر ببرد و
پادشاه او را به خاطر خندیدنش مجازات کند؟
او آنقدر به این چیزها فکر کرد که خوابید اما فردای آن روز تصمیم دیگری گرفت.
او تصمیم گرفت که به نزد پادشاه برود و با او صحبت کند و
ماجرای خنده داری را که دیده بوده است تعریف کند و
خیال خودش را راحت کند. او به قصر رفت و تقاضای دیدار پادشاه را کرد.
پادشاه با بداخلاقی تمام ، کودک را پذیرفت.
پسرک وقتی به پیش پادشاه رفت به او سلام کرد و
از او خواست که چند دقیقه ای را به حرف هایش گوش دهد.
پادشاه نیز که از معصومیت کودک ، لذت برده بود ،
از او خواست که راحت باشد و حرفش را بزند.
کودک برای پادشاه داستان زمین خوردن پیرمرد را تعریف کرد.
هنگامی که کودک لحظه ی زمین خوردن پیرمرد را برای پادشاه تعریف کرد ،
پادشاه بر لبانش خنده ای نشست و پس از چنذ لحظه دیگر نتوانست خنده ی خودش را کنترل کند و
قهقهه می زد.
خنده ی پادشاه باعث شد که همه ی اهالی قصر نیز قهقهه بزنند.
وقتی این خبر به گوش مردم شهر رسید و مردم شهر داستان پسربچه ای
که دل شاه را شاد کرده است ، را شنیده اند ،
آفتاب به شهر بابل تابید و تمامی زمین ها دوباره از نو محصول دادند و
درخت ها پر از میوه شدند. بچه های عزیز ،
خندیدن هر دردی را دوا می کند و باعث موفقیت و شادمانی می شوند .
سوالات متداول در خصوص پادشاه زورگو
۱- موضوع داستان پادشاه زورگو چیست ؟
موضوع داستان پادشاه زورگو در خصوص تاثیر مثبت شادی در زندگی است و اینکه افراد باید در مقابل غم ها و حوادث نا گواری که در زندگی برای شان پیش می آید مقاومت کنند و شادی را از سرلوحه زندگی خود کنار نگذارند .
۲- نتیجه اخلاقی داستان پادشاه زورگو چیست ؟
نتیجه اخلاقی داستان پادشاه در خصوص یک جمله معروف که خیلی شنیده اید خندیدن هر دردی را دوا می کند و باعث موفقیت و شادمانی می شوند . پس برای تان شادی و شادکامی و موفقیت در زندگی آرزو دارم .
دوست دارید نویسنده شوید ؟
میکرودوره نویسندگی خلاق
صفر تا صد نویسندگی ۱۵ساعت آموزش تخصصی در حوزه نویسندگی
ویدا تیموری
من ویدا تیموری هستم متولد ۱۳۸۹
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.