افسانه ی مورچه و ملخ نمونه قصه کودکانه
همان طور که می دانید یکی از راه های پرورش کودکان گفتن قصه های آموزنده است . در نتیجه بیان قصه هایی مانند افسانه ی مورچه و ملخ که در ادامه هم آن را بیان می کنیم می تواند چیزهای زیادی را به فرزندان شما بیاموزد . قصه مورچه و ملخ یکی از آن داستان هایی است که آینده نگری و به فکر آینده بودن را به فرزندان ما می آموزد و به آن ها روش زندگی بهتر را یاد می دهد.
با این که این داستان کوتاه است اما فرزند ما را با خود به آینده می برد و به او نشان می دهد که اگر به فکر آینده نباشد و خود را برای آینده آماده نکند چه اتفاقی خواهد افتاد و چه مشکلاتی برای او پیش خواهد آمد و ماجرا به چه شکلی خواهد شد . با این تفاسیر بهتر است ما به عنوان پدر و مادر به خوبی به این موضوع آگاه باشیم این نوع داستان ها چه تأثیری بر آینده فرزندان ما دارد.
در افسانه ی مورچه و ملخ نتیجه صبر و تلاش مشخص است و همچنین نتیجه تلاش نکرد برای ساختن زندگی نیز به خوبی نشان داده شده است . با این تفاسیر بهتر است به دنبال استفاده از داستان های کودکانه مانند قصه ملخ و مورچه باشید تا از آن ها برای آموزش و تربیت فرزند خود استفاده کنید.
نکته ای که باید در مورد داستان ها به آن توجه کنید این است که شما باید از داستان هایی استفاده کنید که کاملاً آموزنده ، آسان، شیرین و جذاب باشند تا کودک شما بتواند با آن هم ذات پنداری کند و خود را در نقش یکی از شخصیت های داستان ببیند تا در نهایت بتواند مفاهیم نهفته در داستان را درک کند و از آن در زمان بزرگسالی در زندگی خود استفاده کند.
همه ما می دانیم که مورچه ها جانداران پر تلاشی هستند و همیشه برای آینده خود یعنی زمستان ، آذوقه لازم خود را جمع آوری می کنند تا برایشان مشکلی پیش نیاید اما در مقابل جانداری مانند ملخ به فکر جمع کردن آذوقه نیست و فقط لحظه اکنون را می بیند و در آینده هم به مشکل می خورد.
قصه مورچه و ملخ به خوبی تفاوت این دو نوع رفتارهای انسانی را نشان می دهد، به همین خاطر کودک شما می تواند به راحتی آن را درک کند و خود را به جای شخصیت های داستان قرار دهد.حتی این نوع داستان ها برای بزرگسالان نیز مفید است و نکاتی را آموزش می دهد که شاید تا کنون به آن توجهی نداشته اند.
هر قصه با هدفی گفته می شود تا در نهایت بهترین تأثیر را داشته باشد . حال به این موضوع فکر کنید اگر بتوانید در زمان مناسب قصه ای مناسب را به فرزند خود بگوییم چه اتفاقی می افتد؟ به نظر شما نتیجه چگونه خواهد بود؟ نمی دانم شما می دانید یا خیر اما داستان ها ابزارهای بسیار قدرتمندی هستند که به سرعت روی ناخودآگاه افراد تأثیر می گذارد و خط فکری افراد را تغییر می دهد.
حال با این توضیحات شما هم می توانید ذهن فرزند خود را برای ساختن آینده ای بهتر به درستی برنامه ریزی کنید که او در آینده به فردی موفق و تأثیرگذار تبدیل شود . البته که رفتار شما هم تأثیر زیادی دارد اما شما به راحتی می توانید از داستان ها استفاده کنید و مسیر فکری فرزند خود را به خوبی در مسیر درست قرار دهید و به او کمک کنید حتی در زمان هایی که چالشی در زندگی وجود ندارد خود را برای هر اتفاقی آماده کند و بهترین رفتار را داشته باشد.
افسانه ی مورچه و ملخ این داستان بخشی از قصه کودکانه است
در افسانه ی مورچه و ملخ می خوانیم که : در زمان های قدیم در مزرعه ای دور ،
ملخی زندگی می کرد که تمام زندگی اش را به بطالت می گذراند.
او تمام عمر خود را می رقصید و آواز می خواند و هیچ هم برایش مهم نبود
که در آینده چه اتفاقی برایش می افتد.
روزها گذشت و گذشت تا اینکه در یکی از روزهای سرد زمستان ، ملخ بدون غذا ماند.
هر چه دنبال غذا می گشت ، چیزی پیدا نمی کرد و
برای خودش هم آذوقه ای تامین نکرده بود.
گشنگی دمار از روزگارش در آورده بود و توانایی حتی یک قدم راه رفتن را هم دیگر نداشت.
چند روزی را به گشنگی طی کرد و تنها خوراکش آب بود
تا اینکه روزی مجموعه ای از مورچه ها را دید که به دنبال هم رژه می روند و
بر روی شانه هایشان یکی یکی دانه ی خوراکی حمل می کنند.
آنها را صدا زد و گفت :
” آهای مورچه ها من چند روز است که گرسنه ام ، من چیزی برای خوردن ندارم.
نمی شود چند تا از این دانه ها را به من بدهید تا گشنگی ام برطرف شود؟ ” .
مورچه ها نگاهی بهم کردند و به ملخ گفتند :
” پس تو کل تابستان را کجا بودی که برای خودت آذوقه ای تامین نکرده ای و حالا از ما غذا می خواهی؟ ” .
ملخ در جواب سرش را پایین انداخت و گفت :
” من تمام تابستان را روی ساقه ها دراز کشیدم و آواز خواندم و رقصیدم و هیچ چیزی آذوقه ای برای خودم تهیه نکرده ام.” .
ملکه ی مورچه ها جمعیت را کنار زد و سینه اش را سپر کرد و گفت :
” تو که تمام زندگیت را به آواز خواندن و رقصیدن گذرانده ای باید فکر این روزها را هم می کردی.
حال هم ما چیزی نداریم که به تو بدهیم ،
چرا که این دانه ها همه حاصل زحمات و تلاش شبانه روزی ما برای جمع آوری آذوقه در زمستان است.
وقتی کاری نمی کنی و به فکر آینده نیستی ،
نباید انتظار این را هم داشته باشی که در آرامش و رفاه زندگی کنی.” .
ملخ سرش را به نشانه ی تایید تکان داد و گفت :
” راست می گویی ، من زندگی ام را تباه کردم.
من باید تلاش می کردم و تنها با تلاش است که آدمی موفق می شود و پیشرفت می کند.” .
مطالعه بیشتر در اینجا
ویدا تیموری
من ویدا تیموری هستم متولد ۱۳۸۹
دوست دارید نویسنده شوید ؟
میکرودوره نویسندگی خلاق
صفر تا صد نویسندگی ۱۵ساعت آموزش تخصصی در حوزه نویسندگی
بسیار خوب و آموزنده بود ممنون
درود بر شما جناب بهمنی
سپاس از ارسال نظرتان
سلام خیلی عالی بودند کاش بصورت پی دی اف قرار میدادین
بابت داستان های اموزندتون ممنون.
درود بر شما
خرسندیم که خوشتان آمد
حتما سعی می کنیم pdf داستانهارا هم بگذاریم تقریبا ۱۰۰ داستان شده است
سلام و درود خیلی جالب بود که افسانه ی مورچه و ملخ چطوری روی ناخودآگاه ما تاثیر می ذاره
درود خدمت شما جناب عیوض زاده عزیز . بله ذهن ناخودآگاه ما به شدت داستان دوست داره به همین خاطر ما می تونیم به کمک او به فرزندان خودمون کمک کنیم در آینده به موفقیت دست پیدا کنن
سلام تا حالا از این زاویه به داستان و قصه نگاه نکرده بودم ممنونم از مقاله خوبتون
درود خدمت شما دوست و همراه گرامی . دقیقا داستان هایی مانند افسانه مورچه و ملخ برای همین موضوع گفته می شن که علاوه بر جذاب بودن و سرگرم بودن تاثیر خودشون رو هم بزارن