زتدگینامه حسین آتش پرور تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است.
زتدگینامه حسین آتش پرور در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند .
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” حسین آتش پرور ” ، نویسنده ی ایرانی و خالق کتاب” ماهی در باد” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگینامه حسین آتش پرور
حسین آتش پرور در ۲۰ آبان ۱۳۳۱ در دیسفان گناباد خراسان بدنیا آمد. او از سال ۱۳۴۰ در مشهد زندگی میکند.
در ادامه زندگی نامه ی او را از زبان خودش مطالعه می کنیم : “در دوران کودکی قبل از اینکه ما به مشهد بیاییم، پدرم در مشهد بود و ما با مادرمان در دیسفان زندگی میکردیم.
مادرم فرد جزیینگری بود و در آنچه به ما میگفت، جزیینگری خاصی مشاهده میشد و من آن جزیینگری را به یاد سپردم.
بعدها فهمیدم که جزیینگری باعث ایجاد تصویر در ذهن میشود و به درد داستاننویسی میخورد. پدربزرگ مادریام نیز همینطور بود.
البته هیچکدام از آنها سواد نداشتند و سوادشان شفاهی بود. من خود از اولین نسلهای باسواد بودم.
در آن دوره در روستا هیچ کتابی به دست من نمیرسید، تا اینکه به شهر آمدیم و آرامآرام با کتاب آشنا شدم. من ۹ ساله بودم که به مشهد آمدیم.
در آن دوره فضای متفاوت و متضاد مشهد، دیدن درخت پرتقال و کاج که در زمستان هم سبز بود، ساختمانهای دوطبقه، خیابان، چراغ، لامپ و… همه برای من جدید بود.
این تضادها به جهان ما اضافه شد و در ذهنم به صورت انباشت داستانی درآمد. شاید نسل امروز نسبت به نسل ما دنیای یکنواختتری داشته باشند.
نسل ما روستا و شهر، دوران پیش و پس از انقلاب، جنگ و همچنین ظهور اینترنت را تجربه کرده است. همه اینها بر داستاننویسی ما تأثیر گذاشت.
اولین داستانم در دوران دبیرستان در سال ۱۳۵۰ در روزنامه خراسان چاپ شد. پس از آن اولینبار که آثارم در کتابی منتشر شد، در مجموعه داستان «دریچه تازه» و همراه با داستانهایی از محمود دولتآبادی، اصغر الهی و چند نفر دیگر بود که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد.
کتاب دومی که اثری از من در آن چاپ شد، «خوابگرد و داستانهای دیگر» نام داشت که گردآورنده آن خودم بودم و آثاری از هوشنگ گلشیری، قاضی ربیحاوی و دیگران در آن گرد آمد و در سال ۱۳۶۹ چاپ شد.
پس از آن در سال ۱۳۷۲ مجموعه داستان «اندوه» و در سال ۱۳۸۴ رمان «خیابان بهار آبی بود» را منتشر کردم.
بعد از آن هم مجموعه داستان «ماهی در باد» و کتاب «کوزهها در جستوجوی کوزهگر» را نوشتم و منتشر کردم.
در کتاب «کوزهها در جستجوی کوزهگر» من به ساختارشناسی داستانی ترانههای خیام پرداختهام.
در سالهای دهه ۱۳۷۰ که داستانهای مینیمال مطرح شدند، متوجه شدم خیام مینیمالیستترین نویسنده جهان است.
بنابراین پژوهش بر روی ساختار داستانی آثار خیام توجهم را جلب کرد و روی هفت ترانه خیام کار کردم. در این کار هر ترانه نماینده یک گروه از ترانههای اوست.
در حال حاضر نیز مشغول کار بر کتاب «کوزهها در جستوجوی کوزهگر» هستم و قصد دارم کارهای جدید را همراه با مقالههای قبلی در یک کتاب تازه منتشر کنم.
در این کار از نسخه صادق هدایت استفاده کردم و البته از نسخههای فروغی، علی دشتی و احمد شاملو و آثار نثری مانند نوروزنامه خیام و سفرنامه ناصرخسرو بهره بردم.
همچنین به زبان دری که هماکنون در مناطقی از خراسان و کشور افغانستان و… کاربرد دارد، توجه کردم؛ چراکه همه تصحیحهایی که از رباعیات خیام در دست داریم، فارسی معیار را اساس قرار دادهاند، در حالیکه رباعیات خیام به فارسی دری سروده شدهاند.
از آن جهت به خیام علاقه دارم که خیام ریاضیدان بوده و میدانسته کلمه را کجا به کار ببرد.
او نسبت به همه شاعران و نویسندگان دیگر کمتر کلمه به کار برده و در آثارش از سادهترین واژهها استفاده کرده است.
به همین دلیل آثار او با قصهنویسی امروزی تطابق دارد و واجد ارزش است؛ به طوری که گویی ترانههایش را امروز سروده است.
همچنین پس از مدتی مجله ای احداث کردم و در آن به فعالیت های خویش می پردازم. ین مجله از سال ۱۳۸۵ تا امروز منتشر میشود و من مسؤول بخش داستان آن هستم.
در حال حاضر شماره ۲۳ آن در راه است. بیشتر وقت من را هم همین مجله گرفته است.” .
آتش پرور از بزرگترین ادیبان و پژوهشگران ادبی و همچنین یکی از بزرگترین داستان نویسان ایران زمین می باشد.
آثار
-
خوابگرد و داستانهای دیگر (به همراه آثاری از هوشنگ گلشیری، قاضی ربیحاوی و دیگران)
- اندوه (مجموعه داستان)
- خیابان بهار آبی بود (رمان نو)
- کوزهها در جستوجوی کوزهگر (ساختارشناسی داستانی ترانههای خیام)
- ماهی در باد (مجموعه داستان)
- خانهٔ سوم داستان (بررسی شکل و ساخت داستانهای نسل سوم)
مروری بر آثار و اندیشه ها حسین آتش پرور
حسین آتش پرور یکی از فعالان بلند مرتبه ی حوزه ی ادبیات داستانی در ایران زمین است. کمتر کسی است که با دنیای ادبیات و نویسندگی آشنا باشد و به فعالیت های حسین آتش پرور آگاه نباشد.
در باب خدماتی که او به جامعه ی ایرانی عرضه کرده است ، ذکر همین نکته بس که او در کنار نویسندگی ، مجله ای به نام ” نوشتا ” را چاپ می کند که در باب ادبیات داستانی است و جز معدود مجله های ایرانی است که در سطح بین المللی فعالیت می کند.
این مرد بزرگ حوزه ی ادبیات داستانی اما ، تمرکز اصلی اش بر روی نویسندگی رمان و داستان است.
در باب حسین آتش پرور و داستان هایش می توان چنین گفت که تصویر زندگی مردمان و ارتباطات میان آن ها ، بحث اصلی و قالب داستان های او را تشکیل می دهد.
اما اگر بخواهیم جزئی تر به این قضیه نکاه کنیم باید چنین بگوییم که آتش پرور یکی از ادیبان حوزه ی فولکلور ماست و ادبیات او و داستان های اکثریت قریب به اتفاق تم های روستایی و محلی را در خود جای داده است.
او خراسانی است و از اهالی گناباد است. این زندگی در روستا ، این هم نشینی در روستا باعث شده است که قلم او نیز عطر صفا و مهر و محبت مردمان روستا را به خود بگیرد.
او بسیاری از آثارش را با تم اتفاقاتی که در گناباد رخ داده است می نویسند و یکی از ویژگی های بسیار متعالی ای که منتقدین به ان اشاره دارند این است که آتش پرور یکی از ادیبانی بوده است که درقالب داستان هایی که تحریر کرده است ، ادبیات ، گویش ، لهجه ، رسم و رسوم و باورها و تفکرات گنابادی ها را زنده کرده است.
اگر بخواهیم ارزشی برای کار او قائل شویم باید چنین بگوییم که کار او در مقام یک دانشنامه ی فرهنگی – زبانی برای گناباد و خراسان ، محسوب می شود و از ارزش و جایگاه والایی برخوردار است.
وی یکی از بزرگترین پژوهشگران در باب شعر خیام است.
در ادامه بخشی از یک داستان کوتاه به نام ” یک روز بهاری” از حسین آتش پرور را می خوانیم.
در همین چند سطر کوتاه می توان به عمق روانی کلام و شیوایی متون داستانی او پی برد.
ساعت هشت و نیمِ صبح ِروز سه شنبه، اهالی بلوار نادری با ناباوری دیدند که گاو زخمی از کشتارگاه پا به فرار گذاشت.
خیابان بوی باران بهاری و علف تازه میداد. مسیر را به موازات بنفشههای حاشیۀ بلوار، نامنظم جست و خیز کرد و از روی خطِ عابر پیاده رد شد و تپاله انداخت.
آفتابِ بعد از باران، همه چیز را روشن و پررنگ کرده بود. عبور و مرور ماشینها بند آمد. تک و توکی ابر کلالهای سفید در آبی آسمان دیده میشد.
گاوِ زخمی به یکی از فرعیها پیچید و سر از کوچۀ محمدآباد در آورد. جلوِ خانهای که درش نیمه باز بود، مکث کرد. خُرناس کشید و دُم بر کپل زد. با شاخ به در کوبید.
در، با شدت به دیوار خورد و صدای ترسناکی داد. زن، از کنار تشتِ رخت در نزدیکی راه آب، تا چشمش به گاو زخمی افتاد، جیغ کشید.
دستپاچه بلند شد و خود را به دیوار چسباند. گاو، پوزهاش را میان رختهای چرک فرو کرد و دور خودش چرخ زد.
بوی تپاله، حیاطِ کوچک را پر کرد. زن، دستهای پر از کفاش را به گوشۀ چادر مالید. گاو چندین بار دور حیاط چرخ زد تا سرش به دیوار خورد.
چشمش، باریکۀ پلههای زیرزمین را دید. پایین رفت و درِ زیر زمینِ آشپزخانه را با شاخ باز کرد و تپاله انداخت. ظرفها را لگد کرد.
صدای به هم ریختن و شکستنِ ظرفها از زیر دست و پا، آمد. زن که رنگ از رویش پریده بود، جیغ کشید.
سلاخ، از رد چکههای خون بر روی اسفالت، دنبال گاو زخمی را گرفته بود، تا رسید به در حیاط. بیآنکه منتظر شود، به داخل رفت.
زن، یکه خورد: چکمههای لاستیکی گَل و گشادی که تا قوزک پا خونی بود. کاردی که در دست داشت، تیغهاش سرخ میزد.
پیشبندِ چرب و چرکش حال او را به آشوب انداخت.سلاخ با چشمهایش حیاط را زیر و رو کرد: رختهای چرک روی هم تلنبار شده بودند.
با کارد به تپالههای کنار تشت اشاره کرد: «کجا رفت؟زن، سنگ شده بود. گاو، خرناسۀ دنباله داری کشید: مآ آ آ .
سلاخ بدون آنکه منتظر جوابِ زن شود، به سمت زیرزمین رفت. گاو، با شاخهایش رو به او آمد. سلاخ، یکه خورد اما بر خودش مسلط شد.
گاو، برگشت. شاخهایش به قابلمۀ روی اجاق گرفت. به زحمت خودش را جابهجا کرد و پوزهاش را به یخچال مالید.
سرش را برگرداند. چشمش به کاردِ آشپزخانه افتاد. برگشت که بزند بیرون. در، بسته بود و جمعیت جلوِ حیاط را گرفته بودند.
در شیشۀ درِ آشپزخانه گاوی را دید که با چشمهای خونی رو به او میآید. دورخیز کرد. سرش را چرخ داد و با شاخهایش محکم به شیشه کوبید: “جرینگ.”
شاید این مطالب رو هم در حوزه نویسندگی دوست داشته باشید
آموزش نویسندگی
صد رمان برتر جهان
تبلیغ نویسی
نامه عاشقانه
دریافت شابک
انشانویسی
خاطره نویسی
قصه کودکانه
چاپ کتاب
نویسنده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
آقای حسین آتش پرور از داستان نویس هایی ست که از گوشه گوشه ی نبشته هایش می توان آموخت . داستان هایش را مانند
داستان های هوشنگ گلشیری دوست دارم و می خوانم
از اساتید خوب ادبیات