زندگینامه فرشته توانگر تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است .
زندگینامه فرشته توانگر در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند .
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند .
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان .
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این هم صحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم .
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” فرشته توانگر ” ، نویسنده و خالق اثر جاودانه “کانادا جای تو نیست” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند .
زندگینامه فرشته توانگر
فرشته توانگر متولد اسفند ماه ۱۳۴۵ در شهر آبادان در محله ای به نام میدان پهلوی وی تحصیلات ابتدایی خود را تا کلاس پنجم ابتدایی در دبستان مهر گذرانده و سپس در مدرسهء راهنمایی شهرزاد، واقع در منطقه شاه آباد سابق دورهء راهنمایی را به اتمام رسانده است .
زمانی که در حال اتمام دوره ی راهنمایی خود بود جنگ آغاز گشت و با اقامت در شهر شیراز، بقیهء تحصیلاتش را در این شهر سپری نمود. دهه ابتدایی زندگی خویش را در یک خانهء کوچک در میدان پهلوی سپری نمود .
مدت ها بعد که وضع مالی و اقتصادی خانواده وی بهبود یافت به خانهء دیگری در ایستگاه دوازده فعلی نقل مکان نموده که بتابر توصیفات ، خانه ای بزرگ و دارای اتاقهای زیادی بوده است .
وی به دلیل تک دختر بودن در خانواده صاحب اتاقی مختص خود شده و مبنی بر گفته خود نویسندگی را در همان فضای دنج اتاقش اغاز نموده است . توانگر مدرک کارشناسی خود را در رشته ی مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد شیراز دریافت نمود .
وی در حال حاضرمترجم نیمه وقت بوده و هر از چند گاهی به تدریس رشته داستان نویسی می پردازد . از دید وی نویسندگی هم مانند هر هنر دیگری احتیاج به تجربه فراوان دارد . در ادامه می گوید
“ نویسنده اگر تجربه نداشته باشد بهتر است برود غاز بچراند ” .
او هم چنین بر این باور می باشد که محیط دنج و آرام لازمه ی نوشتن است .وی همانند برخی دیگر از نویسنده ها نوشتن را از سنین کم و کودکی آغاز نموده است تا آنجا که اولین داستان خود را در سن ده سالگی نوشته است . در سن سیزده سالگی در این امر پیشرفت نموده به طوری که به قول خویش هیچ گاه کاغذ و قلم از دست وی بر زمین نمی افتاده است . در ادامه وی مشوق خود را معلم ادبیات سال دوم دبیرستانش معرفی میکند که بعد ها برای وی دردسرهای غیر ادبی بزرگی ایجاد نموده است که ارتباطی با نویسندگی نداشته است .
وی در مسیر نویسندگی خانواده ی خود را بسیار تاثیر گذار می بیند و معقتد است که خانواده ی او سالهای زیادی صرف آن کرده اند که موانع نویسندگی را از پیش روی او بردارند. او حتی به این امر اشاره می کند که نویسنده شدن در ایران خود پروسه ای طولانی است و حال اگر یک زن بخواهد این مقام را بدست آورد ، بن بست های بسیار زیادتری بر سر راه او قرار می گیرد که او همه ی این بن بست ها را تنها با حمایت خانواده اش از میان برداشته است .
او در این باب می گوید که : ” از طرفی خانوادهء من همیشه به من لطف زیادی داشته اند. یکی از دلایلی که من از تند بادها و گردابهای نویسندگی جان سالم به در بردم و توانستم تا این سن به صورت تقریبا حرفه ای بنویسم ، کمک بی دریغ پدرم و برادرهایم بوده است .
من سالها به خرج آنها در خانهء بزرگی در شیراز زندگی کرده ام که پدرم برای خانواده ساخت اما درزمانی که جنگ به پایان رسید و آنها خود به آبادان برگشتند ، همه چیز را برای من ، اینجا در شیراز گذاشتند . در سال هفتاد و هفت حتی خرج سفرم به تهران را دادند و من به مدت چهار سال در آنجا زندگی کردم و با مردم و نویسندگان تهرانی آشنا شدم و محیط ادبی تهران را تجربه کردم. و دوباره به شیراز برگشتم .
اما این روزها ،به دلیل دست و پا چلفتی بودن در پول در آوردن ( چو ن هیچ وقت برای این کار آزموده نبوده ام ) زندگی کمی برایم سخت شده است”. فرشته توانگر زمانی که تنها ۱۴ سال سن داشت به سبب جنگ و مسایل پیرامون آن شهر آبادان را ترک نموده و وارد شهر دیگری شده تا در آنجا با مسایل جدیدی روبه رو گردد که از دید خویش غیر از کودکانی که شرایط وی را داتشند سایر کودکان و هم سن و سالهایشان آن شرایط را درک نخواهند کرد .
او در این باب می گوید که : “ولی یک جورهایی مطمئنم روزی شهرم و جنگی که در گرفت در کارهای آینده ام انعکاس
پیدا خواهد کرد.هر چه سن آدم بالاتر می رود بیشتر متوجه ریشه های گذشته اش می شود .
این خاصیت سن و سال است که به آدم تلنگر می زند و او را عمیق تر می کند. در مورد من احساس می کنم که دارد پیش می آید. و در آیندهء نزدیک نوشته هایم پر از انگیزه های جور واجور ویرانی و جدایی و گسستگی خواهد شد .
منظورم این است که من در نوشته هایم همیشه به این چیزها اشاره کرده ام اما انگار نمی دانستم چرا آدمهای داستانهایم اینقدر بی قرارند و از هیچ چیز راضی نیستند و مدام روابطشان به هم می خورد .
آنها باید در محیطی باشند که این مشکل را ایجاد کرده و من هنوز این محیط را در کارهای قبلی ام نشان نداده ام . اما در آینده می خواهم به این موضوع بپردازم.”وی نویسنده سه کتاب داستانی بوده که نخستین آن به نام “همین جا روی زمین” در سال هفتاد و هفت به چاپ رسید . دومین اثر وی به نام “خانه ها و خیابان ها” در سال هشتاد منتشر شد و سومین آن داستن بلندی است به نام “گرنیکا” که به زعم وی با دیگر آثارش تفاوت دارد .
“گرنیکا” در سال هشتاد و سه توسط نشر ققنوس چاپ شد و پس از آن نقدهای زیادی بر آن وارد شد . او در زمینه ی نوشتن داستان کوتاه نیز فعالیت داشته و توانسته است داستان کوتاه صاحب مرده ها را نوشته و برای نوشتن آن از جشنواره زنان فارس جایزه دریافت نماید .
از دیگر فعالیت های او میتوان به ترجمه اشاره نمود . ” تاج نقره ” از آثار ترجمه شده در سال هفتاد و هشت توسط اوست . وی دو کتاب هم برای کودکان منتشر نموده که همه توسط نشر مرکز چاپ شده اند .
آثار فرشته توانگر
- همین جا روی زمین (۱۳۷۷) نشر مرکز
- خانهها و خیابانها (۱۳۸۰) ناشر نیم نگاه
- گرنیکا (۱۳۸۳) نشر ققنوس.
- کانادا جای تو نیست (۱۳۹۱) نشر چشمه
ترجمه ها
- تاج نقره
مروری بر آثار فرشته توانگر
در ادامه بخشی از کتاب گرنیگای او را با هم مطالعه می کنیم :
دوم اسفند هزارو سیصد و هفتادو دو .آقای طهماسب پایدار، دوست نادیده ارجمند، من یکی از خواننده های شما هستم. دیروز خیلی سعی کردم به موقع به جلسه برسم اما نشد. کار واجبی پیش آمد که مرا از دیدن شما محروم کرد. راستش نمی خواستم به شما نامه بنویسم. بعد که گفتند جلسه به خاطر اختلاف مدیریت دانشگاه با برنامه شما دقیقا دو ساعت قبل به هم خورده خیلی ناراحت شدم، انگار همه چیز دست به دست هم داد تا این جلسه برگزار نشود. من یکی از دانشجویان آقای یزدانی هستم .
مدتی قبل یکی از کتاب های شما را در کتابخانه دیدم و خواندم و خیلی خوشم آمد. همان کتابی که قصه پسر قد کوتاه و دختری قد بلند را تعریف می کند. پسر پولدار است اما دختر نه. آن ها از طریق خانواده هایشان با هم آشنا می شوند .
پسر با همان دیدار اول از دختر خوشش می آید اما، دختر، انگار در عوالم دیگری سیر می کند. پسر با او بیرون می رود. حرف ها و رفتار دختر خیلی شیرینند؛ سر به هوا و بی قید است و چنان بی اعتنا که پسر را دستپاچه می کند .
پسر از او خواستگاری می کند. دختر رد می کند. پسر اصرار می کند. دختر وقت می خواهد. در واقع، وقت خواستنش برای سر دواندن پسر است. پسر این را می داند و از این بابت رنج می کشد. دختر موضوع را به خانواده اش می گوید .
خانواده نسبت به ازدواج آن ها روی خوش نشان می دهد و حتی اصرار هم می کند، اما گوشِ دختر به این حرف ها بدهکار نیست. مدتی می گذرد و ارتباط آن ها قطع می شود. پسر برای درس خواندن به خارج می رود و دختر در شرکتی منشی می شود. بعد که پسر برمی گردد و دختر را می بیند، دو مرتبه از او خواستگاری می کند. دختر هم به دلیل اصرار پدر و مادرش پیشنهاد پسر را می پذیرد .
اما دو سال بعد، بهانه جویی هایش شروع می شوند و، بالاخره هر طور شده از پسر جدا می شود. پسر، سرخورده از عشق در شرکت پدرش باقی می ماند و مشغول پول درآوردن می شود. اما به این امید که دختر روزی برگردد، ازدواج نمی کند .
ده سال می گذرد، یک روز پسر، دختر را در فروشگاهی مشغول خرید می بیند. هر دو در یک لحظه، متوجه هم می شوند. اما دختر، فوری او را به جا نمی آورد. چون پسر خیلی تغییر کرده، چاق تر شده و موهایش ریخته اند. دختر هم تکیده تر شده و آن سبک سری قدیم را ندارد .
شاید این مطالب رو هم در حوزه نویسندگی دوست داشته باشید
آموزش نویسندگی
صد رمان برتر جهان
تبلیغ نویسی
نامه عاشقانه
دریافت شابک
انشانویسی
خاطره نویسی
قصه کودکانه
چاپ کتاب
شاید این ها را هم دوست داشته باشید
نویسنده : محمدرضا تیموری
عشق و علاقه به رشد و موفقیت و رسیدن به سطح والای لیاقت ها را مهمترین اصل در رسیدن به خواسته ها می دانم
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.