مروری بر زندگینامه لوئیس دکاموئش ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

[av_textblock textblock_styling_align=” textblock_styling=” textblock_styling_gap=” textblock_styling_mobile=” size=” av-medium-font-size=” av-small-font-size=” av-mini-font-size=” font_color=” color=” av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
لوئیس دکاموئش (Luís_de_Camões) ، شاعر بلند مرتبه ی پرتغالی ،
میان سال های 1524 تا 1525 در لیسبون پرتغال دیده به جهان گشود .
وی از خانواده ای اشرافی اما تنگدست بود ،
پس از پایان تحصیلات در شهر کویمبرا و تعلیم یافتن نزد بهترین استادان زمان ،
به سبب استعداد زودرس و اصالت خانوادگی به دربار لیسبون راه یافت
و با اشخاص با نفوذ آشنا شد ،
خاصه با براگانزا ، که بعدها نایب السلطنه مستعمره پرتغال در هند گشت
و به هنگام اقامت در هند، به او کمک بسیار کرد .
در ۱۵۵۲ واقعه ای در زندگی کاموئش رخ داد
که سرآغاز يك رشته تیره روزی و مصیبت در سراسر زندگیش شد
و آن نزاعی بود که در طی مراسم مذهبی میان شاعر جوان و یکی از ملتزمان ركاب شاه در گرفت
و منجر به زخمی شدن جوان درباری گشت .
لوئیس دکاموئش بر اثر این حادثه چندین ماه به زندان افتاد ،
پس از آزادی عشق شدیدی به نديمه ملکه یافت
و در یکی از اشعار خود اولین ملاقات خویش را در لیسبون با او وصف کرد
و با بیانی آتشین دلدار را مخاطب قرار داد .
همین امر موجب خشم و شکایت پدر دختر گردید که به تبعید شاعر انجامید .
لوئیس دکاموئش که همه حامیان خود را در لیسبون از دست داد ،
اجازه یافت که در لشکر کشی به مراکش برای مبارزه با اقوام مور شرکت کند ،
در همین سفر بود که چشم راست خود را از دست داد و به لیسبون بازگشت
و هنگامی که دریافت که با چشم از دست رفته و چهره نا پسند نمی تواند به لطف دلدار امیدوار باشد ،
مصمم گشت که به هند سفر کند ،
پس در سمت سرباز ساده بر کشتی نشست
و پس از نجات یافتن از حوادث بسیار دریایی به مستعمره پرتغال رسید
و از شکوه و عظمت آن خیره ماند
و در عین حال از ناشایستگی و بی لیاقتی بعضی از هم وطن هایش در اداره امور مستعمره آشفته حال گشت
و در ۱۵۵۵ فساد ها و همچنین تقلب در انتخابات و اختلاس فرماندار را برملا کرد
که در پی آن در ۱۵۵۶ از هند تبعید گشت ، بی آنکه اجازه یابد که به لیسبون باز گردد .
لوئیس دکاموئش دوره تبعید را در یکی از بندر های چین با آرامش گذراند
و همه وقت را به ساختن اثر بزرگ حماسی خود ،
لوزیاد یا لوسياد مصروف داشت که شاهکار او به شمار آمد .
موضوع این حماسه سفر معروف و اکتشافی جوان دلیری است
که پس از شکست های بسیار سرانجام آرزوی کشورش را که دسترسی به شرق از راه دریا بود ، برآورد .
در نظر بسیاری از منتقدان، اقدام به ساختن چنین حماسه تنها در خور شاعری چون هومر بود
و دکاموئش در حدود بیست سال از زندگی را صرف اجرای این طرح بزرگ ادبی کرد
که برای کشورش افتخار و شهرت به همراه آورد .
لوئیس دکاموئش در این اثر حماسه های کهن را با تاریخ پرتغال
و وصف سفر اکتشافی پیوند زده و حماسه بزرگ ملی را آفریده است .
کلمه لوسیاد در واقع به معنی پرتغالی هاست
که به افسانه ای اساطیری که میان نویسندگان دوره رونسانس شایع بود ،
ارتباط می یابد و برحسب آن لوسوس پسر با کوس که خدای شراب در اساطیر نام دارد ،
پدید آمده است و هنگامی که کشور پرتغال را فتح کرد، این نام را بر آن نهاد .
شاعر در این حماسه در شرح سفر و وقایع تاریخی پرتغال
از آثار مورخان و تاریخ نگاران بهره گرفته ،
اما خواسته است اثری شاعرانه بیافریند و حوادثی تازه نقل کند .
برای رسیدن به این هدف ،
زبان آراسته و در حد والائی بکار برده و همه فنون حماسی را در نظر گرفته است .
توصیف و ابداع صحنه های خیال انگیز ،
نقل هائی که میان حكايت ها جای می گیرد ،
پند های خارج از موضوع ، خطابها ، پیشگوئیها درباره فتوحات کشورش در آسیا
و مدد گرفتن از قوای مافوق طبیعت ،
همه با ادراک درخشان هنری همراه کشته و بنائی عظیم برافراشته است .
لوئیس دکاموئش در سراسر اثر مشهور خود واقعیت امور را مبنای کار قرار داده
و خواسته است این نکته را به اثبات رساند
که برای عظمت بخشیدن به وقایع ، دگرگون کردن حقایق ضروری نیست .
لوسیاد در ایجاد روح قهرمانی و میهن پرستانه مردم پرتغال
و همچنین در خلق آثار ادبی و حماسی پس از دکاموئش ،
تأثیر فراوان بر جای گذاشت و به محض انتشار در ایتالیا و اسپانیا نفوذ بسیار بافت ،
در قرن بیستم مطالعه ها و تحقيق های فراوان درباره آن انجام گرفت
و ترجمه های آن رو به افزایش نهاد .
لوسياد عالیترین حماسه دوره رونسانس است .
لوئیس دکاموئش در ۱۵۷۰ پس از حوادث ناگوار دیگر به لیسبون بازگشت
و در ۱۵۷۲ لوسیاد را منتشر کرد که علاوه بر محبوبیت عام از تحسين و حمایت شاه نیز برخوردار شد .
با همه این احوال نتوانست شاعر را از تنگدستی نجات دهد ،
چنانکه پس از فوت شاه ، سال های آخر زندگی
را در سختی و تنهائی و به كمك غلام های خود گذراند .
عده ای از منتقدان ، دکاموئش را بیشتر شاعر غنائی می دانند تا حماسی .
دیوان اشعار تغزلی که پس از مرگ شاعر انتشار یافت ،
از نظر متخصصان فن دیوانی غلط بود ،
آمیخته با اشعار شاعران دیگر، پس گروهی از محققان به تصحیح و اصلاح اشعار او پرداختند
و آخرین بار تعداد اشعار را در صد شعر که به نظر آنان سروده كامونش بود ،
تقلیل دادند که در ۱۹۳۲ با عنوان آثار تغزلی انتشار یافت .
اشعار این دیوان مایه ای از عشق و اندوه و ملال دارد
و حال های مختلف روحی و درونی ، موضوع های مذهبی، اساطیری، تاریخی، انتقادی و خیال انگیز را بیان می کند .
بعضی از اشعار تغزل محض است و تاریخ سرودن آنها به عشق ناکام مانده
شاعر به شاهزاده ماريا دختر مانوئل اول پادشاه پرتغال باز می گردد
که خود کلید قسمتی بزرگ از اشعار تغزلی او بدست می دهد .
دکاموئش در این اشعار ادراك رنگارنگی و زیبائی و احساس از عالم طبیعت را به حد اعلا نشان می دهد .
وی نقاش چیره دست چشم انداز هاست یا بهتر بگوئیم آهنگساز شگفت انگیز طبیعت است .
پر جاذبه ترین و خاص ترین لحن شاعر را در اشعاری می توان یافت
که درد غربت شدید یا جنبه های احساسی پرشور را منعکس می کند .
هيچ يك از انواع ادبی عصر نبوده که در آثار کاموئش بکار گرفته نشده باشد .
در اشعار او همه اقسام شعر مانند طنز پردازی ها، هجويات، لطيفه، شعر روستائی، شعر ارشادی، مرثیه، قصیده و غزل وجود دارد .
شعر های او را می توان با شعر های پترارك سنجید و حتی از نظر لطافت و روانی بی مانند
که شاید به طبع خاص زبان وابسته است، آن را مشخص ساخت .
لوئیس دکاموئش به فریادها و شکوه های دل تنگی شخصی و خاص و لحنی رومانتیك می بخشد .
چنانکه او را شاعر بزرگ عشق خوانده اند .
وی در وصف دریا و از هم گسیختگی نیروهای بزرگ ، عناصر وحشی عالم خلقت
و وصف شیرینی و لطف دنیا های غریب و دور دست
استادی و چیره دستی بسیار نشان می دهد
و می توان گفت که وی نخستین شاعری است که لطف سرزمین های دور و نا آشنا را در شعر اروپائی وارد کرده است .
نمایشنامه های دکاموئش به دوران جوانی او بستگی دارد
و از ارزش بسیار بی بهره است
و به حد آثار نمایشنامه نویسان بزرگ پرتغال نمی رسد ،
از آن جمله است فیلودمو نمایشنامه ای افسانه ای که به ارزش ادبی دارد و نه نمایشی .
شاه سلوکوس با مقدمه ای عجیب و منثور، داستان زندگی آنتیوخوس پسر شاه سلوکوس ،
که بر اثر عشق به زن پدر ، بیمار می گردد و پزشکان برای بهبود حال او
پادشاه را بر می انگیزند که زن خود را به پسر واگذارد .
نوع شعر ساده است ،
اما نکته قابل توجه در موضوع آن جای دارد
که به احتمال بسیار به خاطرات معروف شاعر از وقایع دربار سلطنتی ارتباط می یابد
و آن عشق شاهزاده جوان است به زن پدرش
ملکه لئونور و شاید همین اشاره و کنایه موجب تبعید شاعر از در بار گشته است .
آثار کامل كامونش در پنج جلد در سالهای ۱۹۴۷ – ۱۹۴۶ منتشر شد .
دکاموئش شاعر بزرگ دوره رونسانس پرتغال بشمار می آید
و می توان گفت که در وجود خود همه جریان های يك قرن كامل را تجسم بخشیده است .
لوپه دو و گا نويسنده اسپانیائی دکاموئش را «سلطان شاعران» نامیده است .
وی به تاریخ 10 ژوئن 1580 برای همیشه دیده از دنیا فرو بست .
آثار لوئیس دکاموئش
- لوسیاد
- سروده های بزمی
- آثار تغزلی
- نامه ها
- فیلودمو
- شاه سلوکوس
مروری بر آثار لوئیس دکاموئش
دکاموئش برای پرتغالی ها درست مانند فردوسی برای ما ایرانی هاست .
آثار او هر یک جنبه های ویژه ی تغزلی بسیار دارند
و زبان پرتغالی در آن با افسانه های بسیار محلی در آمیخته شده و تبدیل به شاهکار ادبیات پرتغال شده اند .
دکاموئش بر خلاف آن چه که پادشاهان زمان او بر سر وی آوردند
و او را سال ها دور از وطن نگه داشتند ،
انسانی بسیار وطن پرست بود و در همه حال شور ملی و میهنی در او زنده بود .
از این نظر باید به این نکته اشاره کرد که وی بخشی از هویت تاریخ شعر پرتغال است .
در ادامه شعری از او را با هم مطالعه می کنیم
که به طور اختصاصی توسط تیم مطالعاتی استاد تیموری ترجمه گردیده است .
تا به امروز هیچ شعری از دکاموئش در ایران ترجمه نگردیده است
و این نخستین باری است که این اتفاق در ایران صورت می گیرد .
امیدواریم که در صورت بهره گیری از این شعر حتما نام منبع را ذکر کنید .
این نکته را نیز گوشزد کنیم که به دلیل پرتغالی بودن اشعار و عدم وجود ترجمه ی صحیح و کامل انگلیسی ، شعر با وفاداری به فحوا نه به فرم ترجمه شده است .
عشق آتشی است که نا دیده می سوزاند آدمی را
چونان زخمی می ماند که ناخورده به بدن آه از نهاد انسان بلند می کند
گونه ای رضایت از دردی زجر آور
دردی که می سوزاند اما شیرین است
اشتیاق برای چیزی که هیچ چیز نیست ، اما طولانی شدنش
برای عاشق موهبتی است
رضایتی درونی که در پی عدم رضایتی درونی در اوج خوشبختی شکل می گیرد
درست مانند شوقی که تنها یادش
در نهان خانه ی ذهن انسان مانده است
عشق درست مانند بردگی با میل خویشتن است
شمارش شکست های پیروزمندانه است
و معشوقی که چون قاتلی وفادار است
پس سوال این جاست که چگونه
عشق با همه ی رنج ها و سوزانندگیش
این گونه دلها را آرام می کند ؟
شاید این مطالب رو هم در حوزه نویسندگی دوست داشته باشید
آموزش نویسندگی
صد رمان برتر جهان
تبلیغ نویسی
نامه عاشقانه
دریافت شابک
انشانویسی
خاطره نویسی
قصه کودکانه
چاپ کتاب
[table id=1 /]
[/av_textblock]
[av_comments_list av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” alb_description=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
دیدگاهتان را بنویسید