مروری بر زندگینامه فردوسی به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

[av_textblock textblock_styling_align=” textblock_styling=” textblock_styling_gap=” textblock_styling_mobile=” size=” av-medium-font-size=” av-small-font-size=” av-mini-font-size=” font_color=” color=” av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
فردوسی │ صد نویسنده برتر جهان
تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است .
در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند .
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند .
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان .
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این هم صحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم .
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” فردوسی ” ، نویسنده ی پارسی و خالق اثر جاودانه “شاهنامه” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه فردوسی
ابوالقاسم فردوسی طوسی در سال۳۲۹ قمری در شهر طوس واق در استان خراسان کنونی چشم به جهان گشود. فردوسی از شاعران حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی میهنی ایرانیان، می باشد. برخی او را برجسته ترین سرایندهٔ فارسی زبان می نامند که در سطح جهانی شهرت کسب کرده است .
فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس نیز نامیده اند. محققان شاهنامه بر این باورند که فردوسی شاهنامه خود را از روی شاهنامه ابومنصوری تقلید کرده است و زمانی که 30 سال سن داشته است شروع به سرودن آن کرده است. شاهنامه نامی ترین و تنها سرودهٔ فردوسی و یکی از معروف ترین و ممتازترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی ایران است. فردوسی شاهنامه را در سال ۳۸۴ هجری قمری، سه سال قبل از به سلطنت رسیدن محمود، به پایان رساند و در روز ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ هجری قمری مصادف با ۸ مارس ۱۰۱۰ میلادی، در سن هفتاد و یک سالگی، تحریر دوم را به سرانجام رساند. اشعار دیگری را نیز به فردوسی نسبت داده اند، که اغلب شان غیر موثق و بدون سند هستند. معروفترین نمونه آنها مثنویای است که یوسف و زلیخا نام دارد .
شعر دیگری که به فردوسی منسوب می باشد، هجونامهای است که در نکوهش سلطان محمود غزنوی به نگارش در آمده است. برابر کتاب شناسی فردوسی و شاهنامه، گردآوری ایرج افشار، با بهشمارآوردن سرودههای منسوب به فردوسی مانند یوسف و زلیخا تا سال ۱۳۸۵، تعداد ۵۹۴۲ اثر مختلف در طول این سالها نگاشته شده است .
فردوسی همانند پیشینیانش کشاورز بود. او ابتدای حیات خویش را در عصر سامانیان و همزمان با جنبش استقلالخواهی و هویتطلبی در میان ایرانیان سپری کرد. پادشاهان سامانی با پشتیبانی از زبان و ادبیات و ادیبان فارسی، دوره ای درخشان را برای گسترش زبان و اندیشهٔ ایرانی فراهم کردند و فردوسی در هنر سخنوری بدون شک رهرو راه پیشینیان خویش و همهٔ کسانی است که در قرن های سه و چهار هجری، زبان فارسی را به اوج بردند و او با بهره جستن از آن سرمایه، موفق شد شاهکاری چنین درخشان به ثبت برساند. در نگاهی کلی درمورد دانش و آموختههای فردوسی میتوان گفت که او زبان عربی را کاملا مسلط بود، اما در نثر و نظم عرب تبحر چندانی نداشت .
فردوسی در پهلوی خوانی بهطور روان و پیشرفته ماهر نبود، اما به شیوه مقدماتی با مفاهیم آن آشنا بود. به هر طریق، در شاهنامه هیچ اثری از تسلط وی بر زبان پهلوی به چشم نمی خورد. در «پیشگفتار بایسنقری» فردوسی به «حکیم» یاد شده، که از نگاه برخی محققان به حکمت خسروانی اشاره دارد. فردوسی در کتاب شاهنامه، فرهنگ و هنر ایران قبل از اسلام را با فرهنگ و هنر ایران پس از اسلام ترکیب نموده است .
از شاهنامه چنان در می یابیم که فردوسی از سنن ایران باستان مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا الهام گرفته و به آنها اعتقاد داشته است، اگرچه چندی از محققان و فعالین حوزه ادب و شعر پارسی منشا این تاثیرپذیری ها را منابع کار فردوسی می دانند که او به آنها بسیار متعهد بودهاست. همچنین، وی به خاطر سابقه کشاورزی و دهقانی خود، با فرهنگ و آیینهای باستانی ایران کاملا آشنا بود و رفته رفته بر آگاهی های خویش افزود ، بهنحویکه این معلومات، بنیان و اساس جهانبینی شعری او را رقم زد .
آنچه که فردوسی آن را، جدای از وجهه شعری، خردمندانه نیز بود؛ او هیچ گاه افسانه ننگاشت. فردوسی عقل ورزی را سرچشمه و منشا تمام نیکی ها میپندارد. او بر این عقیده می باشد که انسان میتواند با مراجعه به عقل خویش، نیک و بد را از یکدیگر تشخیص دهد و از این طریق به نیکبختی این دنیا و فیض آن جهان دست یابد. فردوسی با ظریف بینی تمام، منابع خود — که بیشترینِ آنها شاهنامهٔ ابومنصوری بود — را واکاوی می کرد. او توانست از میان خیل کثیری از دانسته های خود، مطالبی را برگزیده و گرد آوری کرد که در خاطر ایرانیان، ترکان و هندیان نقش بربندد .
در قرون دو و سه هجری، علاوه بر جمع کثیری از مردم، بسیاری از اشخاص نامدار خاندانهای کهن ایرانی برای احیا کردن فرهنگ کهن ایران و فرمانروایی مستقل ایرانی بهپا خاست. از سوی دیگر، خداینامه و دیگر کتابهای پهلوی بهوسیله ابن مقفع و دیگران و بهتشویق برمکیان و خاندان سهل در اثنای نهضت ترجمه از زبان پهلوی به زبان عربی ترجمه شد و با سپری شدن صد سال در گوشهوکنار ایران به دست مردمان رسیده بود. بهنوشتهٔ مرتضی راوندی، صفاریان و یعقوب لیث نقشی حائز اهمیت در گسترش و توسعه ادب پارسی بازی کردند .
با ظهور دولت سامانی — و بهویژه در عصر پادشاهی نصر بن احمد که به عقیده ریچارد فرای دوران طلایی سامانیان تبدیل شده بود — همهٔ این تفاسیر در یکجا گردآمده و بخارا به کانون اشخاص دارای اندیشه، خاندانهای جیهانیان، بلعمیان و دانشمندانی چون ابوطیب مصعبی مبدل گشت. فرای می نویسد تعداد سرایندگان این دوره در تذکرههایی چون یتیمةالدهر ثعالبی و لبابالالباب محمد عوفی و دیگران حیرت انگیز است و دانشمندان دینی، شاعران، تاریخدانان و دیگر دانشمندان دربار نصر بن احمد را زینت بخشیده بودند .
در آن زمان، کتابهای فارسی و عربی در پایتخت و دیگر شهرها نگاشته میشد و کتابخانهٔ بخارا سبب شگفتی و حیرت زدگی دانشمندانی چون ابن سینا شده بود. نبود اختلاف طبقات اجتماعی در جامعهٔ فرارود از پیش از اسلام برخلاف جامعهٔ طبقاتی ایران، اساس را برای ظهور و رشد جامعهای برابرخواه در فرارود آماده ساخت؛ و بدین جهت نوزایی ایرانی نه در خود ایران، بلکه در آنجا شروع شد. بهنوشتهٔ فرای، این نوزایی، رنسانسی اسلامی–ایرانی بود که در دوره حکومت سامانی شکل گرفت و جنبهٔ ایرانیاش، بیشتر از جنبهٔ عربی آن بود .
سامانیان با این اقدام اسلام را به فرهنگی جهانی تبدیل کرده و به مردمان جهان نشان دادند که اسلام قابلیت آن را دارد که بدون نیاز به زبان عربی گسترش و توسعه یابد. ترجمهٔ نوشتههای دینی و غیرآن از زبان عربی به فارسی دری در این دوره اتفاق می افتد. بلعمی تاریخ طبری را از عآوری نمود. در این عصر، سرایندگان نیز صاحب عزت و جلال بیشتری شدند. دقیقی بهفرمان نوح دوم، کار سرایش تاریخ ایران پیش از اسلام را آغاز نمود که با فوت وی کارش به سرانجام نرسید. کاری که فردوسی آن را پایان بخشید و با این کار، تا حدودی ادب پارسی میانه را از زوال رهایی بخشید .
در عصری که فردوسی می زیست اندکی از شور جنبش شعوبیه کاسته شده بود. بااین وجود، هنوز برخی از ایرانیان وطنپرست در اندیشهٔ گذشتهٔ نیاکانی خود بودند. راوندی چنین مینویسد بدین ترتیب، خیل عظیمی از دانشمندان و نویسندگان ایرانی برای احیا نمودن تاریخ ایران باستان تلاش کردند. برای این مهم، تمامی نوشتههای تاریخی، ادبی و اجتماعی که از دستبرد هجوم اعراب بی گزند مانده بود، گردآوری و برای نوشتن تاریخها و شاهنامهها آماده شدند. ابوالمؤید بلخی شاهنامهای را به نثر سرود و مسعودی مروزی به نظم .
فردوسی از همان عنفوان کودکی، مشاهده گر تلاشهای مردمان اطرافش برای نگهداری ارزشهای کهن بود و خود نیز در چنان دوره و زمینهای پابهپای رشد جسمی به فرهیختگی نایل گشت و رهرو مصرّ همان طریق گشت. لازار بر این باور است که دوری خراسان و فرارود از خلافت بغداد و وجود پادشاهی های ایرانی، — که در عمل جدای از خلاقت بودند — هلت ظهور ادب پارسی در سرزمین ایران و محدود بودن رشد آن تا اواخر قرن چهارم هجری قمری به این سرزمینها بود .
این حاکمان ایرانی و به خصوص امیران سامانی رویای توسعه ادب ملی و وطنی را در سر می پروراندند، اما نمیتوان این فکر و خواسته را تنها شوق یا انگیزهٔ اساسی نامید، چراکه این خواسته را جنبش عمومی ریشهدار در شرایط اجتماعی باعث گشت. علیرغم ناحیههای فارس و جبال — که نزدیکتر به بغداد و بیشتر تحت سیطره فرهنگ عرب بودند — در سرزمین ایران، قشر دهقانان هنوز وجود داشت و دستنخورده باقی مانده و فرهنگ عرب در زندگانی آنان نقش کوچکی را ایفا می کرد؛ و این چنین برداشت می شود که آنان ظهور و بالندگی شعری را حامی گشتند، که از هر دو مشخصه ترکیبهای شعر عربی رسمی و آیینهای ایرانی بی گزند مانده در سرودههای مردمی و نیمهمردمی منفعت می برد .
علت دیگر این بحث این بود که هنوز ادبیات پارسی میانه در قرن سوم هجری در فارس به کار برده میشد و موبدان زرتشتی از آن سود می جستند و به همین علت — برخلاف سرزمین ایران که زبان دری زبان غالب آن بود — عرصه ای برای ظهور زبانی نوین در غرب ایران وجود نداشت. همچنین در شرق استفاده و شناخت عربی گسترهٔ کمتری را شامل می شد و زبان ادبی هم، چنان نیرویی نداشت که از ظهور زبان نوین جلوگیری به عمل آورد. آیین مزدیسنا در این منطقه چندان ریشه قوی و پایداری نداشت. فرهنگ ایران و ایرانی در قالب روایتها و سرودههای شفاهی کثیری به زبان دری به چشم و گوش می خورد .
ولی این فرهنگ نیمهمردمی — که در مقابل فرهنگ طبقهٔ ثروتمندان و مرفهین تاثیرپذیرفته از عرب بود — احتیاجی به آثاری والا داشت تا در برابر فرهنگ عربگرا به رقابت بپردازد. شعر حماسی در ادب پارسی، همواره در برابر شعر غنایی قرار داده میشد؛ نمونه ای از شعر که در شعر عرب ناشناخته و تماما ایرانی و نشان دهنده ی پیوستگی و یکپارچگی ادبیات پیش از اسلام و پس از اسلام بود .
درونمایههای پیوندی مانند دید اخلاقی، پند و اندرز براساس عقل، ناپایداری این جهانی این یک پارچه بودن را متوازن می ساخت. تاثیرگذاری اسلام بر این محتواها بسیار اندک بود و ریشههای ایرانی آنها قدیمی و ژرف بودند. حتی بعضی درونمایههای شعر غنایی مانند توصیف کردن طبیعت ریشه و اساس در ادب قبل از اسلام دوانده بودند .
طبق افکار و گفته های ذبیحالله صفا، یکی از مشخصه های شعر پارسی در قرن چهارم و نیمهٔ ابتدایی قرن پنجم هجری قمری، تعداد انبوه شاعران است. این موضوع زمانی اهمیت و اعتبار کسب می نماید که به محدودبودن گسترهٔ و مرزهای شعر پارسی به شرق ایران در آن دوره دقت . توجه ویژه گردد. چیره دستی و خبره بودن شاعران و مهارت آنان در وصف و بیان نمودن مضمونها و مفاهیم جدید و نو و رسایی کلام آنان از دیگر موارد این عصر است. دلیل این موضوع را می بایست علاوه بر آمادگی شرایط، طبیعی بودن زبان برای شاعران دانست؛ بهشیوه ایکه شاعران احتیاج زیادی به فراگیری زبان پارسی نداشتند، آنچنانکه شاعران و سرایندگان قرن ششم هجری در سرزمین عراق و آذربایجان و دیگر جایها به این یادگیری محتاج بودند .
از ویژگیهای دیگر این دوره، فراوانی شعر است. تعداد بیتهایی را که برای رودکی تخمین می زنند، به گزارشی یک میلیون و سیصدهزار و به گزارشی موثق تر، یکصدهزار بیت بوده و شاهنامه را هم شصتهزار بیت گزارش داده اند. برای دیگر سرایندگان این دوران نیز بدین صورت بود. از سمتی دیگر، علت زوال اکثر شعرهای این دوره یکی قدیمی بودن زبان و ترکیبهای آن و غریب بودن آنها برای مردم در دورانهای پسین، و دیگر هجوم بی امان اقوام همسایهٔ خاوری ایران به فرارود و خراسان و از بین بردن کتب و کتابخانههای کثیری در این یورش ها دانست .
دیگر مشخصه های شعر پارسی در این عصر، سادگی و روانی سخن و اندیشه، تحول وزنهای شعر و کامل شدن آنها در سنجش با قرن سوم هجری شمسی و بدیعبودن مضمونها و اندیشههاست. بازتاب نحوه حیات شاعران و اوضاع اجتماعی و نظامی و سیاسی را باید از دیگر ویژگیها و مشخصه های شعر این دوران پنداشت. دلیل این بازتاب، واقعبینی شاعران و آشنابودن آنان با محیط اطراف و نگاه اندک به نازکخیالی و وهم — مگر در سرودههای غنایی و غزلگونه — است .
زندگی خوب و رفاه بیشتر شاعران در این عصر، دلیل شده تا در شعر این زمانه بیشتر از کامرانی و خوشیها و آسایش صحبت به میان آید، آنچنانکه خوانندهٔ و شنونده این سرودهها از سرزندگی و نشاط بیشتر استفاده می کرد و افسانههای زیادی در مورد فردوسی و شاهنامه نقل گشته که بیشتر از شور و دلبستگی مردم طرفدار فردوسی و خیالپردازی شاهنامه خوانان شکل گرفته و اغلب بیپایه و اساس است و با منابع تاریخی و متن صریح شاهنامه همخوانی و مطابقت ندارد .
از این زمره میتوان داستان راهیابی نسخهٔ پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و در نهایت به ایران آمدنش به وسیله یعقوب لیث، رویارویی فردوسی با سه تن از سرایندگان دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستان فرارش به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان هدیه کردن شاهنامه به سلطان محمود بهسبب فقر و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید داده بودهاست بهسان پول سیمین بهجای زر بهپیشنهاد احمد بن حسن میمندی و اهدای آن پاداش به فقاعفروش و حمامی بهدست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمان بودن رسیدن هدیه زر با فوت فردوسی را نام برد .
ازدیگرسوی، خالقی مطلق — با اشاره به این نکته که آموخته ها دربارهٔ زندگی فردوسی پس از سال ۴۰۰ هجری قمری فراتر از گزارش چهارمقاله نمی باشد — نشان می دهد که هرچند که برخی گفتهها و شنیده ها مانند آنچه که نظامی عروضی آورده، جای شک دارد، اما از سویی دلیل موثق و محکمی هم در رد کردن آنها نمی باشد؛ و بعضی از آنان با بررسی و واکاوی منابع دیگر درست به نظر می رسد. مانند داستان هجرت فردوسی به شهر غزنه و رویارویی او با محمود در کتاب تاریخ سیستان، یا مثال دیگر اینکه نظامی گنجوی و عطار نیز به جدال فردوسی با محمود و ناشکری محمود در حقّ فردوسی و حتی فقاعنوشی فردوسی و بخشیدن پاداش محمود را یاد کرده اند. خالقی مطلق برپایهٔ چهارمقاله، فقاعنوشی و بخشیدن پاداش، گریختن از غزنه، رفتن به هرات و سفر به طبرستان نزد اسپهبد شهریار باوند را روایت می کند .
اما سفر به بغداد و رفتن به شهر اصفهان را — که در بعضی پیشگفتارهای دستنویسها و بخشهای الحاقی به شاهنامه دیده می شود — دور از واقعیت خوانده است. علاوه بر این مطالب ، در «پیشگفتار بایسنقری» روایتی از سفرنامهٔ ناصرخسرو را بیان می کند که ناصرخسرو در سال ۴۳۷ هجری قمری در مسیر رفتن از سرخس به طوس کاروانسرای عظیمی در روستای چاهه نظرش را جلب می کند که میگویند از هدیه ای که محمود برای فردوسی فرستاده بودهاست، تاسیس شده و چون فردوسی در آن هنگام در قید حیات نبوده است، وارثش آن پاداش را رد کرده است. این داستان در دستنویسهای سفرنامه موجود نیست، ولی تقیزاده این روایت را کاملا موثق می پندارد. نولدکه هم در آغاز آن را برساخته میشناخت ولی بعد ها نظرش تغییر کرد. در قرن بیستم افسانهٔ حیات فردوسی به کارِ سیاستپیشگان هم آمد. رضاشاه، هم می گمارد که مرام ملیگرایی را در میان عامه مردم جا بیندازد، دلداده فردوسی شده بود. هم چنین عبدالحسین سپنتا در دوره رضاشاه فیلمِ زندگینامه فردوسی را درسال ۱۳۱۳ ساخت و زندگی فردوسی را از نگاه خود بر پرده سینما برد، که یکی از اولین نمونههای افسانهپردازی تصویری از زندگی فردوسی شمرده میشود. قبل از رضا شاه علی نصر در سال ۱۳۰۰ نمایشنامهٔ فردوسی را نگاشته بود. از سمتی دیگر، از افسانههای چپگرایان درمورد زندگی فردوسی نیز در مبارزهٔ سیاسی بهره برده می شد .
ازراهِنمونه، علی حصوری و احمد شاملو فردوسی را به شدت نهی و سرزنش کردند و او را تبلیغاتچی سرکوب و محافظهکاری در خدمت حفظ نظام طبقاتی نامیدند.افسانهپردازی دربارهٔ فردوسی اما پایان نجست و خود تبدیل به هنری ستوده و ارزشی گشت. سال ها بعد سخنوران و هنرمندان کثیری حیات فردوسی را به تصویر کشاندند. ازجمله، بهرام بیضایی در فیلمنامهٔ دیباچهٔ نوین شاهنامه (۱۳۶۵) فردوسی را غریبهای عصبانی و خشمگین از زمانه خود وصف کرده است که برای احیا نمودن میراث ایران کهن دارایی های خود را تماما از دست داده و جز تهمت و افترا و دشنام بر او نگفتند. ساتم الغزاده نیز در رمانِ تاریخی فردوسی (۱۳۶۹) فردوسی را آنچنان که خود برداشت کرده و پنداشته است توصیف کرده است. سال فوت فردوسی تا چهار قرن پس از زمان او در منابع کهن وجود ندارد. اولین نوشتهای که از زمان وفات فردوسی سخن به میان آورده است «پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری» است که سال ۴۱۶ ه.ق را برای فوت فردوسی ذکر کرده است .
این دیباچه که امروزه بیپایه و اساس و بی اعتبار است موثق نبودن نوشتارهای آن آشکار گردیده، از منبع دیگری یاد نکردهاست. تذکرهنویسان پس از آن، همین تاریخ را ذکر کرده اند. حمدالله مستوفی و فصیح خوافی نیز بر سال ۴۱۶ اتفاق نظر دارند .
بنا به تحقیق نظامی عروضی، اگر روایت وزارت حسنک میکال زمان پشیمانی محمود از کرده اش با فردوسی و فرستادن هدیه صحت داشته باشد، سال ۴۱۶ هجری قمری بعنوان سال مرگ فردوسی موثق تر به نظر می رسد. سوای از این مطالب تذکرةالشعرای دولتشاه — که آن هم بسیار بیپایه و اساس است — تاریخ مرگ او را در سال ۴۱۱ ه.ق بیان می کند. محمدامین ریاحی، با دقت در گفتههایی که فردوسی از سن خود و ناتوانی به زبان آورده است، اینگونه متوجه شده است که فردوسی میبایست بعد از سال ۴۰۵ ه.ق و پیش از سال ۴۱۱ ه.ق رخت از جهان بر بسته باشد. اما همایون فرخ با لحاظ نمودن اینکه زایش فردوسی در سال ۳۱۳ ه.ق و عمر او ۷۲ یا ۷۳ بوده، سال مرگ او را ۳۸۵ یا ۳۸۶ ه.ق ذکر کرده است .
در روایت ها آمده است که واعظ شهر بهدلیل شیعه بودن فردوسی، از خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان ممانعت به عمل آورده و ناچار او را در باغ خویش درون شهر تابران طوس، نزدیک به دروازهٔ شرقی رزان دفن نموده اند. آرامگاه او به زیارتگاه اهل خرد و دانش و معرفت مبدل شد و با آنکه بارها آن را تخریب نمودند، از نو ساخته میشد. هر روایتی ناموثق ساختن اولین بنا بر گور فردوسی را به سپهدار طوس در زمان فردوسی، یعنی ارسلان جاذب میدانند که یاد او در دیباچهٔ شاهنامه نیز ذکر شده است .
سپس عبیدالله خان ازبک (میان ۹۳۱ تا ۹۳۷ ه. ق) بنا به تعصبی و غرض ورزی که بر ضد شیعیان داشت، دستور داد تا آرامگاه فردوسی را تخریب منند تا اینکه قاضی نورالله شوشتری از آن بازدید نمود. در روزگار حاکمان صفوی با توجه به آبادانی و توسعه مشهد و پیرامون آن، آرامگاه خرابه دوباره ساخته شد. آرامگاه فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به فرمانِ رضاشاه برای مرتبه چندم بازسازی مرمت گشت .
سوالات متداول در خصوص زندگینامه فردوسی
1- فردوسی کیست ؟
ابوالقاسم فردوسی طوسی در سال۳۲۹ قمری در شهر طوس واقعه در استان خراسان کنونی چشم به جهان گشود . فردوسی از شاعران حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی میهنی ایرانیان، می باشد
2- یکی از داستان های مهم شاهنامه فردوسی را بیان کنید ؟
رستم و سهراب
شاید این مطالب رو هم در حوزه نویسندگی دوست داشته باشید
آموزش نویسندگی
صد رمان برتر جهان
تبلیغ نویسی
نامه عاشقانه
دریافت شابک
انشانویسی
خاطره نویسی
قصه کودکانه
چاپ کتاب
[/av_textblock]
[av_comments_list av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” alb_description=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
دیدگاهتان را بنویسید