مروری بر زندگینامه خورخه لوئیس بورخس ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

[av_textblock textblock_styling_align=” textblock_styling=” textblock_styling_gap=” textblock_styling_mobile=” size=” av-medium-font-size=” av-small-font-size=” av-mini-font-size=” font_color=” color=” av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
خورخه لوئیس بورخس
خورخه لوئیس بورخس ، نویسنده ، شاعر ، داستان سرا و یکی از بزرگترین مقاله نویسان و مترجمان آرژانتینی به تاریخ 24 اوت 1899 در آرژانتین و در پایتخت این کشور یعنی بوینس آیرس دیده به جهان گشود .
آنچه که شواهد به ما نشان میدهد ، خورخه بورخس ، در خانواده ای دیده به جهان گشود که از اشراف بودند. در واقع ثروت خانوادگی آن ها و هم موقعیت اجتماعی آن ها به گونه ای بود که بورخس دوران کودکی و نوجوانی را بدون هیچ دغدغه ای به پایان رساند .
زندگینامه خورخه لوئیس بورخس
در همین دوره نیز بود که وی به علت امکانات بسیاری که در خانواده ی شان وجود داشت ، زبان انگلیسی که یک زبان بین المللی بود را زودتر از زبان مادریش یعنی اسپانیایی که زبان رایج در آرژانتین هم بود یاد گرفت .
در واقع این مسئله بدین جهت برای خانواده اهمیت داشت که وی بتواند زودتر دروازه های جهانی ارتباط را به روی خود باز کند و با دنیایی نو در دنیا ارتباط بگیرد و همین مسئله ابتدا یادگیری زبان انگلیسی را برای او فراهم آورد. اما بعد در باب خانواده و پدر و مادر بورخس باید این چنین گفت که پدرش یک معلم زبان انگلیسی بود و او انگلیسی را نیز پیش پدرش آموخت .
پدرش علاوه بر استادی و معلمی ، یک آرشیو دار بزرگ ادبی نیز بود و کتابخانه ای داشت که بسیار بسیار ارزشمند بود و تقریبا از همه جای دنیا آثار ادبی و علمی در آنم دیده می شد . این کتاب خانه برای بورخس جای اسباب بازی های دوره ی کودکی و نوجوانی را گرفت. او همیشه در این کتاب خانه بود .
هر روز کتاب می خواند و برای کتاب خواندن حاضر بود تن به هر کاری بدهد . حتی پدرش تعریف می کرده است که وقتی که بورخس به سراغ کتاب ها می رفته است ، دیگر نه چیزی می شنیده و نه هیچ گاه به مفهومی به نام زمان فکر می کرده است . او در این دوره از زندگی توانست با شعر بزرگانی چون آلن پو ، رابرت لوئیس ، مارک تواین و دیگر شاعران و نویسندگان جهان ارتباط برقرار کند . اما بعد در سال 1914 بود که به ژنو رفت .
ماجرای رفتن او به ژنو بعلت بیماری پدر بود. در خانواده ی بورخس بیماری بینایی ، یک مسئله ی ارثی بود و این مسئله باعث شده بود که بورخس به همراه پدر به ژنو برای درمان این مسئله برود و چندی نگذشت که خود او نیز به این امر گرفتار شد و مشکل بینایی پیدا کرد .
اما ورود به ژنو برای او بسیار اتفاقات مهمی را در برداشت. نخستین مسئله این بود که او زمانی به ژنو وارد شده بود که جنگ جهانی اول اغاز شده بود و او در سوئیس کشوری که در میانه جنگ بی طرف بود زندگی می کرد. او سوئیس را بسیار محیط فرهنگی و علمی دید و همین مسئله باعث شد که در این کشور با فرهنگ اروپا ارتباط برقرار کند .
از این رو ابتدا زبان های رایج در اروپا که زبان های فرانسوی و آلمانی بود را یاد گرفت و بعد به خوانش آثار مربوط به این دو زبان روی آورد. سال 1921 سالی بود که وی دوباره به وطن برگشت .
بازگشت او به وطن این بار با راه اندازی مجله ای ادبی آغاز شد. او که تجربیات ژنو و سالها مطالعه را در خود انباشته می دید ، با همکاری عده ای از ادیبان آرژانتین شروع به نشر مجله ای در باب ادبیات کرد و محافل ادبی را بیش از پیش در این کشور رونق داد .
در همین دوران وی مجموعه شعرهای خود را منتشر کرد که بسیار نیز با اقبال روبرو شد ، اما اتفاقی که در سال 1938 برای پدرش افتاد باعث شد که به کل مراسم و محافل ادبی را ترک کند و زندگی را به نوع دیگری پیش بگیرد .
در این سال پدرش جهان را ترک می کند و بورخس گویی خودش ار از دست میدهد و روزگار دیگری را تجربه می کند . او ابتدا به یک کتابخانه می رود و کارمند یک کتابخانه می شود .
کار کردن در کتابخانه برای بورخس ایده های فراوانی را به همراه می اورد و مهم ترین دوران کاری ادبی او را نیز شکل می دهد . او کتاب الف را در همین دوران از زندگی اش نوشت که یکی از شاخص ترین آثار داستانی و صد البته ادبی تاریخ ادبیات جهان است .
در سال های بعد از این وی به سمت رییس کتابخانه ملی آرژانتین و بعد از آن نیز تدریس در دانشگاه مشغول شد . اما مشکل بینایی برای او شرایطی را فراهم آورد که نتوانست دیگر بنویسد و برای نوشته هایش از منشی اش کمک می گرفت و برای دوستان و منشی اش متن را دیکته می کرد و آن ها می نوشتند .
اما بعد اگر بخواهیم در باب نوشته های او صحبت کنیم و قدرت نوشته های او را بررسی کنیم باید به این امر اشاره کنیم که او بسیار قلم شیوایی داشت و در این حوزه بسیار از کافکا بهره گرفته بود. او در باب کافکا گفته است که :
هر نویسنده ای عناصر و شخصیت پیشرو خود را خلق می کند. آثار کافکا تصورات ما از گذشته و همینطور درک ما از آینده را اصلاح می کنند .
خورخه لوئیس بورخس در باب نوشته های خویش این چنین می گوید که :
من نوشتن را با سبکی سخت خودآگاه و غریب و مبالغه آمیز آغاز کردم. شاید علتش پروا و حجب جوانی بود . جوانان اکثرا بیم آن را دارند که طرح ها و اشعارشان جالب نباشد. از این رو با وسایلی دیگر در پنهان کاری یا هنرنمایی می کوشند . من در آغاز نویسندگی می کوشیدم تا سبک کلاسیک نویسندگان اسپانیایی قرن هفدهم – چون که و دو یا ساودرا فاخاردو را به کار گیرم . بعد دریافتم که وظیفه من در مقام یک آرژانتینی آنست که چونان یک آرژانتینی بنویسم . پس یک فرهنگ آرژانتینی و آرژانتینی گری خریدم و چنان در سبک و واژگان، آرژانتینی دو آتشه ای شدم که دیگر نه مردم مرا می فهمیدند و نه خودم می توانستم معانی کلمات را خوب به یاد آورم . کلمات مستقیما از فرهنگ لغت به دست نوشته من منتقل می شدند. بی آنکه از هیچ تجربه ای راه گرفته باشند. اکنون پس از چندین و چند سال حس می کنم که بهترین راه، آنست که با واژگانی بسیار ساده بنویسی و همه ذهنت را متوجه کسی کنی که شعرای نوگرا بکلی خود را از او غافل و منفک کرده ند، یعنی به خواننده بپردازی .
در واقع بورخس برای آمریکای لاتین نماد و مظهر ادبیات است و بسیاری او را پدر داستان نویسی آمریکای لاتین نام گذاری کرده اند. این امر به این دلیل به او اطلاق می شود که بسیاری معتقدند که اگر او نبود مارکزی هم نبود و بسیاری دیگر از نویسندگان آمریکای لاتین نیز کاری از کار پیش نمی بردند. بورخس در نگاه لوین مترجم و منقد ادبی شاخص دنیای ادبیات این گونه تعریف می شود که : “امروزه می توان بورخس را مهمترین نویسنده قرن بیستم قلمداد کرد. چون او یک قاره ادبی جدیدی را بین شمال و جنوب آمریکا، بین اروپا و آمریکا و بین جهان کهن و مدرنیته خلق کرد. بورخس با خلق اصیل ترین و اوریجیننال ترین ادبیات دوران خود به ما یاد داد که هیچ چیزی کاملا تازه نیست و خلق کردن در حقیقت بازآفریدن است، همه ما یک ذهن واحد و متناقض هستیم و به واسطه زمان و فضا با یکدیگر مرتبطیم، و اینکه آدمیان نه فقط خالق و سازنده داستان بلکه خود داستانند، اینکه هر آنچه که ما می اندیشیم و درک می کنیم افسانه است و هر جزء و گوشه ای از دانش ما نیز قصه است ” . و در نهایت خورخه لوئیس بورخس به تاریخ 14 ژوئن 1986 برای همیشه دنیا را ترک گفت.
آثار خورخه لوئیس بورخس
- الف – م. طاهر نوکنده-انتشارات نیلوفر
- ویرانههای مدور – احمد میرعلائی
- الف و چند داستان دیگر – احمد میر علایی
- کتابخانه بابل – کاوه سید حسینی
- اطلس – احمد اخوت
- هزارتوهای بورخس – احمد میرعلائی
- کتاب موجودات خیالی – احمد اخوت
- اولریکا و هشت داستان دیگر – کاوه میرعباسی
- ” نامههای پرتب و تاب ” – نجمه شبیری
- حافظهٔ شکسپیر، نوشتهٔ خورخه لوییس بورخس/ برگردانِ بابک تبرّایی انتشارات نیلا
- شش مسئله برای دُن ایسیدرو پارودی، (داستانهای بههمپیوسته)، نوشتهٔ خورخه لوییس بورخس و آدولفو بیویی کاسارِس/ برگردانِ احسان نوروزی و نیما ملکمحمدی انتشارات نیلا
- معمای شکسپیر، نوشتهٔ خورخه لوییس بورخس/ برگردانِ امید روشنضمیر انتشارات نیلا
- دشنه ها
- جاودانه ها
مروری بر آثار خورخه لوئیس بورخس
خورخه لوئیس بورخس از نویسندگانی است که می توان گفت در کار نویسندگی پدیده ای بود که دیگر نظیری ندارد. شاید این جمله را بتوان برای کم تر افرادی در تاریخ نویسندگی به کار برد و این میزان آن ها را بزرگ دانست اما بورخس حقیقتا همین سان بزرگ بود. نوشته های او بسیار روان ، با لطافتی سرشار و با جهان بینی بدیع بودند که باعث شده بود هر کسی به اشعار و نوشته های او روی خوش داشته باشد. در ادامه بخشی از شعرهای بورخس را با هم مطالعه می کنیم :
عادلها با ترجمه ای از صفدر نقی زاده
مردی که در باغچهاش کار میکند،
آن سان که ولتر آرزو داشت.
آن کس که از وجود موسیقی سپاسگزار است.
آن کس که از یافتن ریشه واژهای لذت میبرد.
آن دو کارگری که در کافهای در جنوب،
سرگرم بازی خاموش شطرنجند.
کوزهگری که درباره رنگ یا شکل کوزهای میاندیشد.
حروفچینی که این صفحه را خوب میآراید،
هرچند برایش چندان رضایتبخش نباشد.
زن و مردی که آخرین مصراعهای بند معینی از یک شعر بلند را میخوانند.
آن کس که دست نوازشی بر سر حیوان خفتهای میکشد.
آن کس که ظلمی را که بر او رفته توجیه میکند یا دلش میخواهد که توجیه کند.
آن کس که از وجود استیونسن شاد است.
آن کس که ترجیح میدهد حق با دیگران باشد.
این آدمها، ناخودآگاه، دنیا را نجات میبخشند.
مرزها
سطری از ورلن هست که هرگز بخاطر نخواهم آورد
خیابانی هست نزدیک که پاهایم را از رفتن بدان بازداشته اند
آینه ای هست که مرا برای آخرین بار دیده است
دری هست که من آن را تا پایان جهان بسته ام
در میان کتاب های کتابخانه ام (من میبینمش)
کتابی هست که هرگز آن را نخواهم گشود
در این تابستان پنجاه ساله خواهم شد
مرگ میفرسایدم، بی وقفه.
همدست
وقتی به صلیبم میکشند، من باید صلیب و میخ ها باشم
وقتی جام را به دستم میدهند، من باید دروغ باشم
وقتی در آتشم میافکنند، من باید دوزخ باشم.
من باید هر لحظهی زمان را نماز بگزارم و سپاسگزارش باشم
من از همهی اشیاء تغذیه میکنم.
وزن دقیق کائنات، تحقیر، هیاهو
من باید مدافع زخم های خود باشم.
نه شفا میطلبم و نه بیماری
من شاعرم.
شاعری کوچک
مقصد فراموشی ست
من زود آمده ام.
سوالات متداول
1- خورخه لوئیس بورخس کیست ؟
خورخه لوئیس بورخس ، نویسنده ، شاعر ، داستان سرا و یکی از بزرگترین مقاله نویسان و مترجمان آرژانتینی به تاریخ 24 اوت 1899 در آرژانتین و در پایتخت این کشور یعنی بوینس آیرس دیده به جهان گشود .
2- شاخص ترین اثر خورخه لوئیس بورخس چیست ؟
کتاب الف یکی از شاخص ترین آثار داستانی و صد البته ادبی تاریخ ادبیات جهان است .
3- آیا مشکل بینایی باعث عدم پیشرفت خورخه لوئیس بورخس شد ؟
مشکل بینایی برای خورخه لوئیس بورخس شرایطی را فراهم آورد که نتوانست دیگر بنویسد و برای نوشته هایش از منشی اش کمک می گرفت و برای دوستان و منشی اش متن را دیکته می کرد و آن ها می نوشتند .
4- چهار اثر از آثار خورخه را بنویسید ؟
الف – م. طاهر نوکنده-انتشارات نیلوفر – ویرانههای مدور – احمد میرعلائی – الف و چند داستان دیگر – احمد میر علایی – کتابخانه بابل – کاوه سید حسینی – اطلس – احمد اخوت
شاید این مطالب رو هم در حوزه نویسندگی دوست داشته باشید
آموزش نویسندگی
صد رمان برتر جهان
تبلیغ نویسی
نامه عاشقانه
دریافت شابک
انشانویسی
خاطره نویسی
قصه کودکانه
چاپ کتاب
[/av_textblock]
[av_comments_list av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” alb_description=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
دیدگاهتان را بنویسید