مروری بر زندگینامه ژول لافورگ ، به همراه لیست آثار و شرحی بر افکار و اندیشه هایش

[av_textblock textblock_styling_align=” textblock_styling=” textblock_styling_gap=” textblock_styling_mobile=” size=” av-medium-font-size=” av-small-font-size=” av-mini-font-size=” font_color=” color=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=’av-lb67qgqu’ sc_version=’1.0′ admin_preview_bg=”]
[views]
[/av_textblock]
[av_textblock textblock_styling_align=” textblock_styling=” textblock_styling_gap=” textblock_styling_mobile=” size=” av-medium-font-size=” av-small-font-size=” av-mini-font-size=” font_color=” color=” av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=’av-12tu2dt’ sc_version=’1.0′]
ژول لافورگ (Jules Laforgue)، نویسنده و شاعر فرانسوی و
از تاریخ سازان ادبیات جهان به تاریخ 16 اوت 1860 در اروگوئه دیده به جهان گشود .
ژول لافورگ در مونته ویدئو پایتخت اروگوئه زاده شد ،
مادرش از مردم بروتانی و پدرش از اهالی تارب ، جنوب فرانسه بود ، مادر لافورگ که یازده فرزند به دنیا آورده بود در دوازدهمین زایمان درگذشت .
ژول لافورگ در شش سالگی به فرانسه رفت ،
ابتدا در مدارس تارب سپس در پاریس به تحصیل پرداخت و هنگامی که در امتحان دیپلم دبیرستان مردود شد، دنباله تحصیل را رها کرد ،
به انجمنهای ادبی کارتیه لاتن و محلههای مونمارتر رفتوآمد یافت و با نویسندگان و شاعران ازجمله پول بورژه آشنا گشت .
چندی منشی افروس، منتقد هنری و مدیر گازت د بوزار مجله هنرهای زیبا شد و اوقات فراغت را به مطالعه در کتابخانه ملی گذراند
و در مجله های کوچک شعر منتشر کرد
و با گوستاو کان، شاعر فرانسوی که در آن هنگام در الجزایر به سر میبرد، مکاتبه کرد .
در ۱۸۸۱ به وسیله بورژه در سمت کتاب خوان ملکه آگوستا ، مادربزرگ ویلهلم دوم، به آلمان رفت، در برلین مقیم شد و در سفرها با ملکه همراهی کرد .
لافورگ پنج سال در آلمان ماند، اما آب و هوای آنجا که با مزاجش ناسازگار آمد، رنجوری موروثی او را تشدید کرد .
پدر لافورگ به بیماری قلبی و مادرش به بیماری سل دچار بودند .
قریحه و نبوغ آلمانی در فلسفه و موسیقی بر روح حساس او نفوذ فراوان بر جای گذارد ،
پس به فرانسه بازگشت و با خانواده و دوستانش ازجمله با گوستاو کان که اولین اشعار دیوان شکوه ها را از آلمان برایش فرستاده بود، ملاقات کرد .
این دیوان ستایشانگیز در ۱۸۸۵ انتشار یافت .
لافورگ، شاعر متفکر و رؤیایی و با حساسیتی بیمارانه ، در اشعار این دیوان نا امیدی ها و غم های خود را در برابر دنیای خارج و جبر سرنوشت منعکس می کند .
عالم هستی ازنظر بدبینانه لافورگ یکنواخت و ملال انگیز است و هیچ گونه راه گریز معنوی برای بشر باز نمی گذارد و به ظاهر اگر لبخند شادی بر لب میآورد ،
در واقع جز ناکامی و سرخوردگی و رنج چیزی نصیب آدمی نمی کند .
لافورگ به صورتی غمانگیز فنای عالم را احساس می کند و مجموع آهنگ های تضرع آمیز و فریاد های رنج آلودی را می شنود که از کنه ذات آدمی بر می خیزد ،
آدمی که همه عمر در سراب های پوچ و راهی به سر میبرد ؛
شاعر طنین این آهنگ ها را در شعر خود منعکس می کند ،
اما او که زندگی را شناخته و خود را به رنج و اندوه و تنهائی سپرده است ، احساس های خویش را در زیر پوچی مسخره آمیز می پوشاند
و به لطیف ترین و آرامش بخش ترین چشم انداز های طبیعت به تلخی می نگرد
و قریحه و ذوق بدیع و غیرقابل قیاس با دیگران را با نغمهها و ترانه های عامیانه و در عین حال با ظریف ترین غزل های آلمانی می آمیزد .
عشق که تا این زمان در نظر لافورگ جز ناکامی در برنداشته است ، ناگهان تغییر شکل می دهد و به صورت دلدادگی به دختر جوانی انگلیسی به نام لیلی در می آید .
لافورگ این دختر را که در برلین با او آشنا شده، با خود به فرانسه می برد و در دسامبر ۱۸۸۶ با او ازدواج می کند .
در این دوره لافورگ باآنکه دچار بیماری سل بود ، اشعار دلپذیری منتشر کرد ،
مانند نغمه های جانگداز و دلنشین که در ۱۸۸۶ بهوسیله وانیه ناشر شعر نو، به چاپ رسید .
گرچه شخصیت شاعر از اولین دیوان شکوهها آشکار گشته بود، این دومین دیوان که تقریباً در همان دوره ساخته شده ، در میان آثار کوتاه و بی نظیر شاعر مقامی خاص و جداگانه بافت .
ژول لافورگ باوجود زیاده روی در بکار بردن کلمات تصنعی علمی و فلسفی و لحنی که به زبان آرگو یا زبان ول گردان پاریس نزدیک است،
در این دیوان شاعری درجه یک معرفی شده با معرفتی کامل در ریشه های وزن عروضی و با آنکه تأثیر فیلسوفان آلمانی
مانند شوپنهاور و هگل و شاعرانی چون نووالیس و هانه در اشعارش انکار ناپذیر است و با وجود نفوذ بودلر و تائیر کور بئر در شیوه نگارش
و حتی ترکیب کلام ، ژول لافورگ در قلمرو شعر رنگ خاص، درونی و شخصی خود را کاملاً حفظ کرده است .
آخرین اشعار و گل های حسن نیت در ۱۸۹۰ پس از مرگ شاعر در یک جلد بهوسیله دوستانش منتشر شد
که تعدادی از اشعار دیوان اخیر در زمان حیات شاعر در مجلههای زمان خاصه در لاووگ که به وسیله گوستاو کان تأسیس شده بود، انتشار یافته است .
آخرین اشعار شامل زیبا ترین و تازه ترین اشعار لافورگ
و نمونه کامل و موزون و قطعی شعر آزاد است ،
با ابداع در فنون شعری و قالبی نرم و انعطاف
پذیر و با صور ذهنی ساده و احساسهای واقعی در دیوان آخرین اشعار که به هنگام سرودن آن شاعر کمی بیش از بیست سال داشته است .
ملال از کلام پر طمطراق و پرطنین دور ، ناله و شکوه از حالت نمایشی عاری و بیان غم و حسرت از تحریر اصوات و
ارتعاش های کشیده برکنار است و با آنکه شاعر شعر خود را از هیجان و تأثیر فراوان برخوردار می سازد ،
تعادل و اندازه را نگه می دارد و به طراوت جوانی و ملال درون طنزی آگاهانه و ملایم می افزاید
که به شعر او جاذبه و دلنشینی خاص می بخشد .
اثر منثور و معروف لافورگ کتاب اخلاقیات افسانهای در ۱۸۸۷ پس از مرگش انتشار یافت .
در این اثر هجوآمیز، نویسنده برای به مسخره گرفتن نتایج اخلاقی
در آثار گذشته میدان وسیعی می یابد و با دقت و باریک بینی و ظرافت خاص افسانه ها و آثار عهد باستان،
شخصیت های ادبی و معتقدان به مذهب را پیش می کشد
و با خیال پردازی و تفنن خویش، احساسها و عواطفی را که از خصوصیتهای کمال مطلوب است .
از قهرمانان داستان ها سلب می کند و قهرمانان را در عالم واقعی وزندگی جاری زمان خود فرو می برد ،
چنانکه هملت قهرمان معروف نمایشنامه شکسپیر را در ابتذال مردی عادی غرق می کند
و به همین طریق با لحنی مسخره آمیز و نیش دار ، اعمال افسانهای و شاعرانه با قهرمانی و
پهلوانی ادبیات عهد کهن را از اوج به پستی می کشاند .
در این اثر حال روحی و فکری لافورگ نیز در خلال تضادها و وفور اندیشه های تلخ و بدبینانه و
در عین حال هزل آمیز و دلپذیر ترسیم می گردد .
اندیشه ها و مقاله های ژول لافورگ در مجموعه مطالب گوناگون پس از مرگ، سند پرمعنی و عمیقی درباره پایان قرن نوزدهم بهدست می دهد .
ژول لافورگ که شخصیتی عجیب و غریب و نامعمول دارد ، در این اثر توانسته است مسائل مهمی که فرهنگ عصر او را در بر می گیرد، با صراحت کامل پیش چشم گذارد .
این هنرمند که در برابر همهچیز وضع مخالف می گیرد و حتی خصوصی ترین احساس خود را به مسخره می کشد و
رنج های روح حساس خویش را در زیر شکلک های دلقکانه یا در پشت تبسمی طنزآمیز می پوشاندن
در این اثر خود را آن چنانکه هست و در کمال آزادی نشان می دهد ؛ باغی را در خزان با چشم اندازی پاریسی
را با لطف و دلپذیری بسیار وصف می کند و از سفر به آلمان و طرز برخورد
با آداب و رسوم و اندیشه های تازه و هنر جدید آن با روشنی یاد می کند .
ژول لافورگ اگرچه در بیست و هفت سالگی درگذشت ، شخصیت پرثمر و غنی خویش را در آثارش نمایان ساخت و
با ابتکار عظیم و قدرت آفرینش وسیع که گاه او را جادوگر شعر معرفی میکرد ،
موضوع های مورد علاقه شاعران منحط را که خود از معروف ترین آنان بود، در شعر بکار برد .
ملال مبهم و بیمارانه و احساس پوچی از زندگی و عشق و اندیشه که در نهاد او وجود داشت ،
خوی غیر معمول و شگرف ، ظاهر آراسته و باب روز که از ظرافت اخلاقی و نیازی معنوی حکایت میکرد ،
در اشعار او با آموزش فلسفی که از فیلسوفان آلمانی ، خاصه شوپنهاور یافته و به بدبینش کمال بخشیده، می آمیزد .
کوچه های کثیف و ناسالم ، بخار زرد رنگ و مرگبار خیابان های مه آلود ،
کنار و گوشه کوچه های تنگ و دخترانی با سینه های برجسته که نگاه پسران را به دنبال می کشد و
همه چیز های مأنوس و آشنای دیگر در اشعار ژول لافورگ مقام قابل توجهی می یابد .
میان تجربه هائی که شاعر از زندگی فاسد دارد ، بیماری هایی که دوره جوانی را زهرآلود می کند ،
حتی وصف محیط آزمایشگاه به او لذت می بخشد
و همه اینها با زبان مختلطی از زبان عامیانه و لغات فلسفی در هم می آمیزد و از طنز و لحنی مسخرهآمیز و هوشمندانه جان می گیرد .
ژول لافورگ از بنیانگذاران شعر نو بشمار آمده
و نفوذش به مرور زمان آشکار تر گشته و
از کشور فرانسه تجاوز کرده است ،
چنانکه ت. س. الیوت شاعر انگلیسی در اشعار خود ازنظر قالب ، وزن و موضوع
تحت تأثیر اشعار ژول لافورگ قرار گرفته است وی به تاریخ 20 اوت 1877 در فرانسه دیده از جهان فروبست .
آثار ژول لافورگ
دیوان شکوه ها
گلهای حسن نیت
اخلاقیات افسانه ای
مطالب گوناگون پس از مرگ
مروری بر آثار ژول لافورگ
ژول لافورگ شاعر ارزشمند و جریان سازی در تاریخ ادبیات جهان محسوب می شود
که در ایران متاسفانه به او کم تر در حوزه ی ترجمه پرداخته شده است و
بیشتر دانشجویان رشته های ادبیات و زبان های خارجی ، از او در تحقیق هایشان یاد کرده اند .
بد نیست که یک شعر از او بخوانیم و این اقبال را در خود مان ایجاد کنیم
که به سراغ کارهای این بزرگان ادبیات جهان که در ایران ناشناس مانده اند برویم
و کار های شان را برای مردم شریف ایران ترجمه کنیم تا یک رشد ادبی هم در خوانندگان و در هم جریان شعر ایران ایجاد کنیم :
آسمان بي هدف مي بارد،
بي آنكه چيزي به هيجانش بياورد
مي بارد، مي بارد، دختر چوپان! بر شط …
شط در آرامش يكشنبه است:
هيچ زورقي نيست، نه در پائين دست، نه در بالا دست.
ناقوس هاي نماز شامگاهي روي شهر طنين مي اندازند،
كناره هاي شط خالي است، ترانه عاشقانه اي نيست.
گروه دختران شبانه روزي مي گذرند ( آه، نفوس بيچاره! )
بسياري شان از حالا دستپوش زمستاني دارند.
دختري كه نه دست پوش دارد و نه شال گردن پوست
صورت بيچاره اش خاكستري شده
و اينك اوست كه از صف بيرون مي آيد
و مي دود! آه خدايا، چه قصدي دارد؟
و مي رود و خود را در آب مي اندازد
نه قايقراني هست و نه سگ نجات غريقي.
شامگاه مي رسد و بندرگاه كوچك
چراغ هايش را روشن مي كند.
باران همانطور بر شط مي ريزد،
آسمان بي هدف مي بارد،
بي آنكه چيزي به هيجانش بياورد
شاید این مطالب رو هم در حوزه نویسندگی دوست داشته باشید
آموزش نویسندگی
صد رمان برتر جهان
تبلیغ نویسی
نامه عاشقانه
دریافت شابک
انشانویسی
خاطره نویسی
قصه کودکانه
چاپ کتاب
[table id=1 /]
[/av_textblock]
[av_comments_list av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” alb_description=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=’av-ldpr69′ sc_version=’1.0′]
دیدگاهتان را بنویسید